نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه ازین یوسف که من در پیرهن گم کردهام
وحدت از یادِ دویی اندوهِ کثرت میکند
در وطن، ز اندیشهٔ غربت، وطن گم کردهام
چون نمِ اشکی که از مژگان فروریزد به خاک
خویش را در نقشِ پای خویشتن گم کردهام
از زبانِ دیگران دردِ دلم باید شنید
کز ضعیفیها چو نی راهِ سخن گم کردهام
موجِ دریا در کنارم، از تکوپویم مپرس
آنچه من گم کردهام نایافتن گم کردهام
گر عدم حایل نباشد زندگی موهوم نیست
عالمی را در خیالِ آن دهن گم کردهام
تا کجا یا رب نوی دوزد گریبانِ مرا
چون گل، اینجا، یک جهان دلقِ کهن گم کردهام
عمرها شد همچو نالِ خامه، میپیچم به خویش
پیکرِ چون رشتهای در پیرهن گم کردهام
شوخیِ پروازِ من رنگِ بهارِ نازِ کیست
چون پرِ طاووسِ خود را در چمن گم کردهام
چون نفس از مدّعای جستوجو آگه نیام
اینقدر دانم که چیزی هست و من گم کردهام
هیچجا بیدل سراغِ رنگهای رفته نیست
صد نگه چون شمع در هر انجمن گم کردهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس گم شدن و ناامیدی اشاره دارد. شاعر از درد و غم ناشی از فقدان هویت و خود واقعیاش سخن میگوید. او در دنیایی پر از ظلمت و غم، خود را در امور و مسائل مختلف گم کرده و به یاد یوسف (نماد گمشده) اشاره میکند. شاعر به اندوه ناشی از غربت و تنهایی اشاره دارد و بیان میکند که حتی در تلاش برای شناخت خود نیز ناکام مانده است. او احساس میکند که زندگی موهومی را تجربه میکند و در تلاش برای پیدا کردن خویش، در واقع چیزی مهمتر را گم کرده است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که صرفنظر از تلاشها، هنوز هم در جستجوی حقیقت و هویت خود در عالم کثرت به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در تاریکیهای بدنم، نور زندگی را گم کردهام. آه از این یوسف که من در پیرهن خود پنهان کردهام.
هوش مصنوعی: یگانگی، از یاد دوگانگی که منجر به اندوه کثرت میشود، در سرزمین خودم رنج میکشم و به خاطر فکر غربت، وطن را گم کردهام.
هوش مصنوعی: من مانند قطره اشکی که از چشمانم بر زمین میریزد، خودم را در ردی که از قدمهایم بر زمین میگذارم، گم کردهام.
هوش مصنوعی: برای بیان درد و دل خود، باید به سخنان دیگران گوش دهم، زیرا من از ضعف و نیرو نداشتن، مانند نی، راهم را گم کردهام و نمیتوانم به درستی صحبت کنم.
هوش مصنوعی: در کنار من امواج دریا در حال خروش هستند، اما از من نپرس که درباره چه چیزهایی احساس سرگشتگی میکنم. چون چیزی که من واقعاً گم کردهام، خود گم کرده بودن است.
هوش مصنوعی: اگر نبودن مانعی در میان باشد، زندگی خیالی نخواهد بود. من جهانی را در تصوری که از آن دارم، گم کردهام.
هوش مصنوعی: پروردگارا، تا کجا گریبانم را از من میربایی؟ مانند گلی که در اینجا هست، من یک دنیا از لباسهای کهنه و گمشده دارم.
هوش مصنوعی: سالهای زیادی گذشت و من مانند قلمی که در حال نالهکردن است، درگیر خودم هستم. همچنین، همچون رشتهای که در لباس گم شده، حس میکنم که وجودم در جایی گمشده است.
هوش مصنوعی: پرواز شوخوخور من به زیبایی و لطافت بهاری شبیه است که گویی ناز و زیباییاش متعلق به کیست. من همچون طاووسی هستم که پرهای خود را در چمن گم کردهام.
هوش مصنوعی: من نمیدانم به چه چیزی در جستوجو هستم، ولی میدانم که چیزی وجود دارد و من آن را گم کردهام.
هوش مصنوعی: هیچجا نشانهای از عشق و احساساتی که از دست رفته پیدا نمیشود. من، مانند شمعی، در هر محفل و جمعی حضور دارم اما خودم را گم کردهام و تنها نگاهی به اطراف میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کردهام
بلبلی از پر فشانیها چمن گم کردهام
حسرت جاوید از نایابی مطلب مپرس
نارسایان آنچه میجویند من گم کردهام
ای تمنا نوحه کن بر کوشش بیحاصلم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۱ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.