آن را که ز خود برد تمنای سراغش
چون اشکِ تر از رفتنِ خود کرد ایاغش
هر چربزبانی که به شوخی علم افراشت
کردند چو شمع از نفسِ سوخته داغش
رحم است بر آن خسته که چون آهِ ندامت
در گوشهٔ دل نیز ندادند فراغش
فریاد که در گلشنِ امکان نتوان یافت
صبحی که به شبها نکشد بانگِ کلاغش
پیدایی حق ننگِ دلایل نپسندد
خورشید نه جنسیاست که جویی به چراغش
این نشئه ز کیفیتِ جولان که گل کرد
تا ذره در این دشت به چرخ است دِماغش
حیرتچمنِ مستی و مخموری وهمیم
تمثال در آیینه شکستهست ایاغش
در مملکتِ سایه ز خورشید نشان نیست
ای بیخبر از ما نتوان یافت سراغش
خاکسترت از دودِ نفس بال فشان است
آتش قفسِ فاخته دارد پر زاغش
از شیونِ رنگین وفا هیچ مپرسید
دل آنهمه خون گشت که بردند به باغش
بیدل من و بزمی که ز یکتایی الفت
خاکسترِ پروانه بود بادِ چراغش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و اندیشههای انسانی میپردازد. شاعر از دیوانگی و آرزوی وصال یاد میکند و به تصویر کشیدن درد ناشی از جدایی و تنهایی میپردازد. او با استفاده از تشبیهات، به عدم دستیابی به آرامش و حقیقت اشاره میکند. در انتها، شاعر به وضعیت دلbroken و بینشانی در عشق میپردازد و احساسات عمیق و پیچیدهاش را نسبت به عشق و فقدان بیان میکند. کل شعر به نوعی افسانهای از جدایی و آرزوست که در آن، نشانههای عمیق و غمانگیز عشق به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر خود، آرزوی دیگری را دارد، مانند اشکی که به خاطر جداییاش ریخته میشود، از تصوراتش دور میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که با سخنان فریبنده و کنایهآمیز، خود را عالم معرفی کند، در واقع مانند شمعی است که از سوختن خود، داغ و آسیبدیده شده است.
هوش مصنوعی: بر آن شخص رنجکشیده که حتی آه و ندامتش در دلش هم آرامش نیافته رحم دار.
هوش مصنوعی: در دنیای ممکنات، فریاد بزنید که صبحی پیدا نمیشود که صدای کلاغش تا شب نرسد.
هوش مصنوعی: مشخص بودن حقیقت، ناپسند دلایل است. خورشید نه چیزی است که با چراغ بتوان آن را جستجو کرد.
هوش مصنوعی: این حالت سرخوشی و شگفتی که میبینی، به خاطر جاذبه و زیبایی آن است که باعث شده حتی ذرات کوچک در این دشت، به گردِ آن بچرخند و تحت تأثیر قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: چمن پر از شگفتی و نابسامانی است و تنها تصور آن در آینهای شکسته نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در سرزمین ما که زیر سایه قرار دارد، نشانی از خورشید دیده نمیشود. ای کسی که از حال ما بیخبری، نمیتوانی نشانی از آن پیدا کنی.
هوش مصنوعی: خاکستری که از تنفس تو برمیخیزد، به خاطر آتش درونت است که مانند قفس مرغی برای خود محبوس شده و پرِ زاغ آن در آن قفس جا خوش کرده است.
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که وفا به دل بخاطر رنگ و زیبایی خود میزند، سوال نکنید. دل آنقدر از این وضعیت رنجیده و خونین است که گویی به باغی از غم و جدایی برده شده است.
هوش مصنوعی: من و مجلسی که محبوبی داریم، محبت و عشق ما همانند خاکستر پروانهای است که در وزش روشنایی شمع، بینا و ناپایدار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۵
پیدایی حق ننگ دلایل نپسندد
خورشید نه جنسی است که جویی به چراغش
طغرل به جهانی ندهم مصرع بیدل
خورشید نه جنسی است که جویی به چراغش!
هر کس که پر از باده عشق است ایاغش
جز بوی گل عیش نباشد به دماغش
چون سرو ز تشویش تعلق بود آزاد
آن را که ز خاکستر قمریست سراغش
چون لاله درین باغ به نیرنگ محبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.