که دارد جوهر تحقیق حسرتگاه ناموسش
جهانتاب است شمع و بیضهٔ عنقاست فانوسش
تبسم ریز صبحی رفت از گلشن که تا محشر
به هر سو غنچهها لب میکند از حسرت بوسش
خیال عشق چندان شست اوراق دلایل را
که در آیینه نتوان یافتن تمثال جاسوسش
نوید وصل آهنگیست وقف ساز نومیدی
اگر دل بشکند زین نغمه نگذارند مأیوسش
درین محفل به هر جا شیشهٔ ما سرنگون گردد
خم طاق شکست دل نماید جای پا بوسش
شکستم در تمنای بهارت شیشهٔ رنگی
که هر جا میرسم پر میزند آواز طاووسش
جهان یکسر حقست، آری مقیّد مطلق است اینجا
ز مینا هر که آگه شد پری گردید محسوسش
ز دیرستان عشقت در جگر جوش تبی دارم
که از تبخاله میباید شنیدن بانگ ناقوسش
دگر میتاختم با ناز در جولانگه فطرت
به این خجلت عرق کردم که نم زد پوست بر کوسش
زمان فرصت دیدار رفت اما من غافل
به وهم آیینه صیقل میزنم از دست افسوسش
به آزادی پری میزد نفس در باغ ما بیدل
تخیل گشت زندانش توهُم کرد محبوسش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به حسرت و ناکامی در عشق و وصال میپردازد. شاعر به زیباییهای عشق اشاره میکند و از غم دوری و انتظار مینالد. او از شمع وجود محبوب و حسرت بوسهاش سخن میگوید و به تلاطمهای دل در این مسیر اشاره میکند. در این محفل، هر چیزی میتواند یادآور محبوب باشد و دل شاعر در پی وصال همواره در تلاطم است. در نهایت، او از فرصتهای ازدسترفته و غفلت خود در عشق یاد میکند و به احساس خفقان و زندانی بودن خیالهایش در عالم محبت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: او که حقیقت جویی او را به درد و حسرت انداخته، درخشش ناموسش همچون شمعی است که نورش جهاني را روشن میکند و در عین حال به چیزهایی بینظیر و نادر مانند تخم عنقا مانند است.
هوش مصنوعی: صبح دلانگیزی فرا رسید و لبخندی نرم بر لب گلها نشاند. غنچهها که هنوز نازک و جوانند، از حسرت بوسهاش در انتظارند و در هر سوی باغ به سراغ هم میروند.
هوش مصنوعی: در خیال عشق، به طور عمیق و اساسی، دلایل و شواهدی که بر وجود معشوق دلالت میکنند به گونهای تغییر میکنند و از بین میروند که دیگر نمیتوان در آینه، صورت و نشانههای او را پیدا کرد.
هوش مصنوعی: خبر وصال، مانند آهنگی است که برای تسکین دلهایی که در ناامیدیاند نواخته میشود. اگر دل در این میان بشکند، نباید اجازه دهیم که ناامید شود.
هوش مصنوعی: در این مجلس، هر جا که شیشهٔ ما بیفتد، خم طاق دل را میشکند و نشان از جایی دارد که باید پایش را بوسید.
هوش مصنوعی: در آرزوی فصل بهار، مانند شیشهای رنگی شکستهام. هر جا که میروم، صدای زیبا و دلنشین طاووس به گوشم میرسد و مرا به شوق میآورد.
هوش مصنوعی: جهان تماماً حقیقت است و در اینجا همه چیز به طور مطلق در بند است. هر کس که از این حقیقت آگاه شود، همچون پری آزاد و پروازکننده میشود و احساسش هم زیر تأثیر این آگاهی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: از نار محبت تو در دل خود آتش عشقی دارم که باید برای نشانهاش صدای ناقوس را بشنوم.
هوش مصنوعی: من با ناز و دلفریبی در دشت وجود خود میرقصیدم، اما از شرم و خجالت عرق کردم و بدنم به رطوبت نشست.
هوش مصنوعی: زمانه برای دیدار به سرعت گذشت و من بیخبر از این فرصت، وقت را صرف پاک کردن تصویر در آینه میکنم، در حالی که از فقدان آنچه از دست رفته، افسوس میخورم.
هوش مصنوعی: در باغ ما، پری به آزادی نفس میکشید، اما خیال او به خاطر تصوراتی که داشت، او را محبوس و زندانی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا در نافه میغلتد ز گرد راه پابوسش
حیا در پرده پنهان میشود از شرم ناموسش
ز یاد چشم ترسایی به دل تبخالهای دارم
که جوشد شور محشر از لب خاموش ناقوسش
نمیداند زبان روشنایی شعله رازم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.