از بس که زد خیالِ توام آب در نظر
مژگان شکستهام ز رگِ خواب در نظر
هر گوهری که در صدفِ دیده داشتم
از خجلتِ نثارِ تو شد آب در نظر
روز و شبم به عالمِ سیرِ خیالِ توست
خورشید در مقابل و مهتاب در نظر
تا کی در انتظارِ بهارِ تبسمت
شبنمصفت نمکزدنِ خواب در نظر
آنجا که نیست ابروی بت قبلهٔ حضور
خون میخورد برهمنِ محراب در نظر
ما در مقامِ آینه رنگِ دیگریم
چون اشکْ داغ در دل و سیماب در نظر
بیچارهآدمی بهتکلف کجا رود
اوهام در تخیل و اسباب در نظر
تا گل کند نگاه به مژگان تنیده است
از زلفِ کیست اینقدرم تاب در نظر
ای جلوهانتظارِ پری، سیرِ شیشه کن
جز لفظ نیست معنیِ نایاب در نظر
بیدل در انتظارِ تو دارد ز آه و اشک
صد گردباد در دل و گرداب در نظر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معشوق در برابر و مهتاب درنظر
آید دگر چگونه مرا خواب درنظر
از روی آتشین تودل آب می شود
گردد زآفتاب اگر آب درنظر
در حلقه های زلف تو هررشته رابود
[...]
دام ز سیر گلشن اسباب در نظر
رنگی که شعله میزندم آب در نظر
خون شد دل ازتکلف اسباب زندگی
یک لفظ پوچ و آن همه اعراب در نظر
مخمل نهایم ولیک ز غفلت نصیب ماست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.