شبنم صبح از چمن آبله دل میرود
عیش عرق میکند خنده خجل میرود
مخمصهٔ زندگی فرصت ماکرد تنگ
عیش والم هیچ نیست عمر مخل میرود
زبن همه نشو و نما منفعل است اصل ما
درخور شاخ بلند ربشه بهگل میرود
تک به هوا می زند خلق زحرص بگیر
گرجه به دوش نفس*رد بهل میرود
هرچه دمد زین بهار نشئهٔ آفت شمار
در رگ گل آب نیست خون بحل میرود
رنج و الم هم نداد داد ثباتیکه نیست
زین مرضآباد یأس دق شد و سل میرود
فرصتکار نفس مغتنم غفلت است
آمده در یاد نیست رفته ز دل میرود
بیدل ازین رنگ وبو غنچهٔ دل جمع نیست
قافلهٔ اتفاق ربط گسل میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.