لمعهٔ مهرش دمی کاینه تابان کند
شرم به چشم جهات سایهٔ مژگان کند
گر به تغافل دهد جلوه عنان نگاه
خانهٔ صد آینه یک مژه ویران کند
حسن عرقناک او محرمی دل نخواست
آتش غیرت کجاست کاین ورق افشان کند
هرزهدو مطلبمکاش چو موجگهر
آبلهام یک نفس محرم دامان کند
فوت زمان حضور آینهٔ دل شکست
یأس کنون جای مو ناله پریشانکند
در بن دندان شوق حسرتکنج لبیست
گر بگزم پشت دست بوسه چراغانکند
در برم از نیستی جامهٔ پوشیدهایست
تاکی از اینکسوتم رنگ تو عریانکند
شبهه نچیند بساط در ره تسلیم عشق
آب ز عکس غریق آینه پنهانکند
با همه واماندگی شوق گر آید بجوش
آبلهٔ پا چو شمع بر مژه توفان کند
گر سر مجنون او گردشی آرد به عرض
دشت و در از گردباد رو به گریبان کند
عالم تصویر وهم صید فریبم نکرد
کافر آن غمزه را بت چه مسلمان کند
بیدل ز آن نرگسم جرات بیداد کو
سرمه ز خاکم مگر بالد و افغان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر گل رخسار تو عزم گلستان کند
گل به تماشای او روی به بستان کند
ور مه روی تو را ماه ببیند برش
تحفه ز دل آورد پیشکش از جان کند
نیست چو روی تو مه ورنه ز هر مه دو روز
[...]
هر که دل خویش را فتنه دیوان کنند
قافیه شد شایگان سجده دیوان کند
شاه چو خواهد که کار روی بسامان کند
گوهر پند حکیم سلسله جان کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.