بر من فسون عجز در ایجاد خواندهاند
چونگل به دامن آتش رنگم نشاندهاند
خواهد عبیر پیرهن عافیت شدن
خاکبببتری کز اخگر طبعم دماندهاند
کس آگه از طبیعت عصیانپرست نیست
بر روی خلق دامن تر کم تکاندهاند
دود دماغ نشو و نمای طبایع است
چون شمع ریشه ای همه در سر دواندهاند
از هر نفسکه ما و منی بال میزند
دستیست کز امید سلامت فشاندهاند
باید چو شمع چشم ز خود بست و درگذشت
بر ما همین پیام تسلی رساندهاند
ممنون دستگیری طاقت که میشود
ما را ز آستان ضعیفی نراندهاند
بانگ جرس شنو ز پیکاروان مدو
هرجا رسیده اند رفیقان نمانده اند
بیدل درین هوسکده مگذر ز پاس دل
آیینه را به مجلسکوران نخواندهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عجز و ناتوانی شاعر در مقابل شرایط زندگی و طبیعت بشر است. او به تشبیه گل و رنگ آتش اشاره میکند و به نوعی ناامیدی و بیپناهی خود میپردازد. شعر نشان میدهد که هیچکس از مشکلات و چالشهای انسانی آگاه نیست و این مشکلات، شبیه دود، در فضا پراکنده شدهاند. شاعر با اشاره به ضرورت چشمپوشی و گذشتن از خود، به نوعی تسلی و امید میرسد و از دستگیری دیگران قدردانی میکند. در نهایت، با تأکید بر عدم ماندن رفیقان و بیتوجهی به ارزشهای انسانی، از خواندن و توجه به زیباییها در میان ناامیدیها و بیحالیها دعوت میکند.
هوش مصنوعی: مرا به ضعف و ناتوانی در خلق و کارهای بزرگ شناختهاند و مانند گلی که در دامن آتش قرار گرفته باشد، رنگ و حالتم تحت تأثیر این وضعیت قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: به دنبال معجزهای هستم که پیراهن سلامت و راحتی را بر تنم کند، تا از ناملایمات و دشمنیها و آتش درونم دور شوم.
هوش مصنوعی: هیچکس از ماهیت بیرحم و طغیانی انسانها باخبر نیست، زیرا بهنظر میرسد که بر روی مردم، دامن غم و اندوهی گسترده شده که به آرامی تکان نمیخورد.
هوش مصنوعی: دود ناشی از دماغ و نمای خصوصیات انسانی مانند شمعی است که ریشههایش به همه جا در سر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: هر بار که ما و من از هم جدا میشویم، به خاطر امیدی است که به سلامتی و بهبودی داریم. این امید همچون دستی است که در حال پھیلش است و ما را به جلو میبرد.
هوش مصنوعی: باید مانند شمع، به دور از خودخواهی زندگی کرد و به دیگران فکر کرد. این را به ما پیامهایی از تسلی خاطر میدهند.
هوش مصنوعی: از کمکی که به ما میکنید سپاسگزاریم، زیرا این حمایت ما را از درب ناتوانی دور کرده است.
هوش مصنوعی: صدای جرس را بشنو که از دور صدای کاروان میآید، نرو هر جا که آمدهاند، دوستانی باقی نماندهاند.
هوش مصنوعی: در این دنیا به راحتی از دل و احساسات دیگران گذر نکن. آیینه را به جمع افرادی که بینایی ندارند، دعوت نکردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پنداری این سخن به اراجیف راندهاند
یا خاصگانش در پس پرده نشاندهاند
ایدل مدار چشم کرم ز اهل روزگار
کانها که بوده اند کریمان نمانده اند
و اینها که بر زدند سر از حبیب خواجگی
بر مکرمات دامن همت فشانده اند
از جویبار دهر نسیم خوشی مجوی
[...]
گاهم دو آهوی تو سگ خویش خواندهاند
گاهم به سنگ تفرقه از پیش راندهاند
ما دل نمیبریم که شاهان چو باز خود
کس را نراندهاند که بازش نخواندهاند
ما را چو چشم خویش حریفان بیوفا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.