در بساطی که دم تیغ ادب آختهاند
بینیازان سر و گردن به خم افراختهاند
نه فلک را به خود افتادهسر وکار جدال
عرصه خالی و ز حیرت سپر انداختهاند
در مقامیکه دل و دیده و دیدار یکیست
همه داغند که آیینه نپرداختهاند
چه بهار و چه خزان در چمنستان حضور
عرض هر رنگ که دادند همان باختهاند
همچو عنقاکه به جز نام ندارد اثری
همه آوازه ی پرواز ز پر ساختهاند
بلبلانچمن قرب بهآهنگیقین
میسرایند و همان هم سبق فاختهاند
از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم
خود نمایان خیال آینه پرداخته اند
گر به منزل نرسیده ست کسی نیست عجب
کان سوی خویش ندارند ره و تاختهاند
چاره ی خودسری خلق چه امکان دارد
ششجهت انجمن عیش به غم ساختهاند
خودشناسی عرض جوهر یکتایی نیست
بیدل اینها همه خویشند که نشناختهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پی تحقیق کسانی که گرو تاختهاند
همه چون صبح به خمیازه نفس باختهاند
عاجزیکسبکمال استکه یکسر چو هلال
تیغبازان تعین سپر نداختهاند
حسن خورشید ازل در نظراما چه علاج
[...]
بر فتد تا روش رزم درین بزم کهن
دردمندان جهان طرح نو انداختهاند
من ازین بیش ندانم که کفن دزدی چند
بهر تقسیم قبور انجمنی ساختهاند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.