دام یک عالم تعلق گشت حیرانی مرا
عاقبتکرد این در واکرده زندانی مرا
محو شوقم بوی صبح انتظاری بردهام
سردهای حیرت همان در چشم قربانی مرا
جوش زخم سینهام، کیفیت چاک دلم
خرمی مفت تو ای گل گر بخندانی مرا
ای ادب! سازخموشی نیز بیآهنگ نیست
همچو مژگان ساخت موسیقار حیرانی مرا
مدّ عمرم یک قلم چون شمع در وحشت گذشت
آشیان هم برنیاورد از پرافشانی مرا
عجز هم چون سایه اوج اعتباری داشتهست
کرد فرش آستانت سعی پیشانی مرا
پردهٔ ساز جنونم خامشی آهنگ نیست
ناله میگردم به هر رنگی که گردانی مرا
نالهواری سر ز جیب دل برون آوردهام
شعلهٔ شوقم، مباد ای یأس بنشانی مرا
احتیاج خودشناسی جوهر آیینه نیست
من اگر خود را نمیدانم تو میدانی مرا
بیدل افسون جنون شد صیقل آیینهام
آب داد آخر به رنگ اشک عریانی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عمیق و معلق خود میپردازد. او از حیرت و درد عشق و جدایی سخن میگوید و به وضعیتی شبیه زندانی در دام عشق اشاره میکند. شاعر از فراغ و شوقی میگوید که او را در انتظار صبحی بهتر نگه داشته است. او همچنین به زخمها و چاکهای دلش اشاره میکند و از خفتگی و ناتوانی خود در این احساسات مینالد. شعر بیانگر جستجوی خودشناسی و راز وجودی است، و در نهایت، او بیدل نامیده میشود که انگار به نوعی جنون دچار شده است و این جنون او را به خودآگاهی میرساند.
هوش مصنوعی: دام یک عالم، مرا گرفتار و محصور کرده است. در نهایت این وضعیت، باعث حیرت و شگفتی من شده و من را به مانند زندانی درآورده است.
هوش مصنوعی: عشق و اشتیاق من به بوی صبحی که در انتظارش هستم، مرا در حالتی سرد و حیرتزده قرار داده است، مانند قربانیای که در چشمانش تنها حیرت میدرخشد.
هوش مصنوعی: زخم سینهام در حال جوشیدن است و درد چاک دلم را نشان میدهد. ای گل، اگر تو به من لبخند بزنی، حال من بهتر میشود.
هوش مصنوعی: ای ادب! خاموشی تو هم بینوا نیست، مانند مژگانی که نوازندهای در حیرت میسازد.
هوش مصنوعی: مدت زندگیام همچون شمعی در وحشت و تنهایی گذشته و هیچ عشقی در دل نداشتهام که از نورانیتم بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: ناتوانی من مانند سایهای است که در برابر عظمت تو قدری دارد. تلاش من به منظور رسیدن به آستانت همچون فرشی است که به زیر پای تو گسترده شده است.
هوش مصنوعی: دیواری که در دل من ایجاد شده، به خاطر جنونم، آهنگی ندارد. من مانند نالهای میچرخم و به هر شکلی که بخواهی مرا تغییر میدهی.
هوش مصنوعی: من با دل شکسته و ناراحت، صدای نالهای از اعماق وجودم بیرون آوردهام که نشاندهنده شوق و آرزوهایم است. ای ناامیدی، مرا از این شوق دور نکن و نگذار که در غم و یأس غرق شوم.
هوش مصنوعی: نیازی به خودشناسی و درک عمقی نیست، چون اگر من خودم را نشناسم، تو به خوبی من را میشناسی.
هوش مصنوعی: بیدل در این شعر به احساسات و جنون خود اشاره میکند. او میگوید که این احساسات مانند افسون و جادو هستند و به نوعی سبب شدهاند که حقیقت وجودش نمایان شود. در واقع، این جنون و درد او مانند آبی است که به آینه میخورد و باعث میشود تا عریان بودن و vulnerability او با رنگ اشکهایش مشخص گردد. به این ترتیب، احساساتش باعث میشود که ضعفها و آسیبپذیریهایش به وضوح قابل مشاهده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
حق خدمت دارم اندر دولت تو سالها
گر کس دیگر نمیداند همی دانی مرا
تا قیامت فخر من باشد که اندر بزم خویش
[...]
آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
[...]
ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی
کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا
درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل
گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا
آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام
[...]
کفر عشقت می کند منع از مسلمانی مرا
بند زلفت می کند جمع از پریشانی مرا
آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثیر کرد
هرگز آن حاصل نیاید زین مسلمانی مرا
پادشاه عشق اسیرم کرد و گفتا بعد ازین
[...]
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم
نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
در سر زلف تو کردم، عمر و آن عمر عزیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.