گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

عشق مطرب‌زاده‌ای بر ساز و تقوا زور کرد

دانهٔ تسبیح را زاهد خر طنبور کرد

با همه واماندگی روزی دو آزادی خوش‌ست

خانه را نتوان به اندوه تعلق‌گورکرد

زین‌ گلستان‌ صد سحر جوشید و صد شبنم دمید

عبرتم سیر چکیدنهای یک ناسورکرد

بگذر از بی‌صرفه ‌گوییها که ساز انبساط

گوشمالی خورد هرگه ناله بی‌دستورکرد

موسی ما شعله‌ها در پردهٔ نیرنگ داشت

حسرتی از دل برون آورد و برق طورکرد

با چنین فرصت نبود امکان مژه برداشتن

وعدهٔ دیدار خلقی را امل مزدورکرد

شهرت اقبال عجز از چتر شاهی برتر است

موی چینی سایه آخر بر سر فغفور کرد

شور اسرارم جنون انگیخت از موی سفید

شوخی این پنبه‌ام هنگامهٔ منصورکرد

نی ز طاعت بهره‌ای بردم نه ذوقی ازگناه

در همه کارم حضور نیستی معذور کرد

دخل آگاهی به یک سو نه که تحقیق غیور

چشم خلقی را به انگشت شهادت کور کرد

بیدل از عزلت ‌کلامم رتبهٔ معنی‌ گرفت

خُم‌نشینی باده‌ام را اینقدر پُر زور کرد

 
 
 
سنایی

آنکه تا چون دست موسا طبع را پر نور کرد

ملک ایران را چو هنگام تجلی طور کرد

یک جهان ایدر بسان جذر کر بودند و کور

چشمشان را خاطرش چون ذات جان پر نور کرد

جود کاندر طبع چون خورشید او مختار بود

[...]

صائب تبریزی

کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد

شد سلیمان هر که دست خود حصار مور کرد

پرتو خورشید تابان پرده دار انجم است

خرده راز مرا روشندلی مستور کرد

جذبه دار فنا مشکل پسند افتاده است

[...]

سلیم تهرانی

چشم خویشان را حسد از بس به دولت شور کرد

شد چو یوسف پادشاه، اول پدر را کور کرد!

هر کجا دیوانه ای برداشت سنگی در ختا

آرزوی سیر چینی خانه ی فغفور کرد

آسمان این بزم پر آشوب را آن مطرب است

[...]

ملک‌الشعرا بهار

ایزد احمد را به شوری مرسل و مأمور کرد

تا به دست‌آویز شوری خصم را مقهور کرد

عدل و شوری بود کان ساحات را معمور کرد

پور عفان را ستبداد از خلافت دور کرد

و آل سفیان ‌را ز ملک این خو‌دسری‌ مهجور کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه