ز سختجانی من عمر تنگ میگذرد
شرار من به پر و بال سنگ میگذرد
جهان ز آبلهپایان دل جنون دارد
ز گرد عجز مگو فوج لنگ میگذرد
چه لغزش است رقمزای خامهٔ فرصت
که تا شتابنویسی درنگ میگذرد
در آن چمنکه به دستت نگار میبندد
غبار اگر گذرد گل به جنگ میگذرد
متاز درپی زاهد به وهم حور و قصور
حذرکه قافلهسالار بنگ میگذرد
عقوبت است صدف تا محیط پیش گهر
دلگرفته ز هرکوچه تنگ میگذرد
کجاست امن که در مرغزار لیل و نهار
به هر طرف نگری یک پلنگ میگذرد
غبار دهر غنیمت شمر که آینه هم
ز خویش میگذرد گر ز زنگ میگذرد
ستم به خوبش مکن رنگ عاجزان مشکن
پر شکسته ز چندین خدنگ میگذرد
تامل تو، پلکاروان عشرت توست
مژه به خم ندهی سیل رنگ میگذرد
دماغ فقر سزاور لاف حوصله نیست
چون بحر شد تنک آب از نهنگ میگذرد
هسزار مرحله آنسوی رنگ دارد عشق
هنوز قافلهها از فرنگ میگذرد
کسی به درد دلکش نمیرسد بیدل
جهان خفته چه مقدار دنگ میگذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز ما به خشم جهان دو رنگ میگذرد
صباح و شام به رنگ پلنگ میگذرد
توان ز عینک پیران به چشم دل دیدن
که تیر آه ضعیفان ز سنگ میگذرد
تمام عمر تو ای سادهدل ز نقش هنر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.