رنگ در دل داشتم روشنگر ادراک برد
همچو سیل این خانه را افسون رفتن پاک برد
در سرم بیمغزی شور هوس پیچیده بود
وصلگوهریابد آن موجیکه این خاشاک برد
کرد شغل جاه خلقی را به بیدردی علم
لابهای چند آبروی دیدهٔ نمناک برد
حیف اوقاتیکهکس منتکشد از هر خسی
وقتی پیری خوش که بیدندانیاش مسواک برد
هستی از گرد نفس باری به دوشم بسته است
چون سحر بر آسمان میبایدم این خاک برد
بهر نام دیگران تا چند شغل جان کنی
مزد عبرت زین نگینها صنعت حکاک برد
قاصد مجنون دپندشت اندکی لغزیده بود
جادهها هر سو به منزل صد گریبان چاک برد
گر همه در آفتاب محشرم افتاده راه
یاد آن مژگان مرا در سایههای تاک برد
میروم محمل به دوش آمد و رفت نفس
تا کجا یارب ز خویشم خواهد این بیباک برد
ما ضعیفان هم امیدی داشتیم اما چه سود
کهکشان ناز شکست رنگ برافلاک برد
بیدل اقبال گرفتاری درین وادی کراست
ای بسا صیدی که رفت و حسرت فتراک برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و ناپایدار شاعر نسبت به زندگی و جهان اطرافش میپردازد. شاعر از دست دادن وقت و فرصتها، بیدردی انسانها و تلاش برای دستیابی به تجارب و فراز و نشیبهای زندگی سخن میگوید. او به ضعف انسان و ناپایداری زندگی اشاره میکند و حسرتهایی را بیان میکند که از دیده شدن زیباییها و واقعیات به درد میآید. در نهایت، او به ناامیدی و بیثباتی جاذبهها اشاره میکند و دردی را که همواره با بشر همراه است، به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در دل من رنگ و روشنی بود که به درک و فهم من کمک میکرد، اما مانند سیل، این احساسات و تصورات زیبا خانهام را با خود برد و از بین برد.
هوش مصنوعی: در ذهنم افکار بیخود و هوسهای بیاساس حالت طغیانی داشت که به دنبالش جستجو میکردم، اما تنها چیزی که نصیبم شد، چیزهای بیارزش و پیش پا افتاده بود.
هوش مصنوعی: شخصی به طور بیاحساس و بیعاطفه، در حالی که در برابر جمعی قرار دارد، به خاطر دلایلی نامشخص، آبروی دیگران را به خطر میاندازد و باعث خجالت و ناراحتی آنها میشود.
هوش مصنوعی: بسیار ناراحتکننده است که زمانهایی را صرف کنیم که دیگران از ما انتظار داشته باشند و ما نتوانیم به آنها پاسخ دهیم. مخصوصاً زمانهایی که در دوران پیری و با دندانهایی از دست رفته، تنها تواناییای که داریم مسواک زدن است.
هوش مصنوعی: وجود من به مانند باری سنگین از نفس (زندگی) بر دوش من است. مانند سحری که بر آسمان میآید، میخواهم این بار را از خود دور کنم و به خاک برگردم.
هوش مصنوعی: برای چه مدام باید جانت را برای جلب توجه دیگران به خطر بیندازی؟ به جای این کار، میتوانی از تجربیات و درسهایی که زندگی به تو یاد داده استفاده کنی و به مهارتهایت ارتقا دهی.
هوش مصنوعی: قاصد مجنون، که پیامی را به او میرساند، کمی در راه سردرگم شده بود. او از هر طرف به منزل میرسید و در این مسیر، از تعدادی گرebab آمده، گریبانش چاک چاک شده بود.
هوش مصنوعی: اگر همه در آفتاب قیامت خواهند بود، یاد آن مژگان من مرا در سایههای تاک میبرد.
هوش مصنوعی: میروم و بار بر دوش دارم، نفس در حال آمد و رفت است. خدایا، تا کجا باید بروم که این بیپروایی از خویش را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: ما هم به آینده و امیدهایی که داشتیم فکر میکردیم، ولی چه فایده که زیبایی و عظمت آسمان و کهکشانها بر ما غلبه کرده و ما را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: شخصی با نام بیدل در این مسیر به دردسر افتاده است و بسیاری از شکارچیان بودند که به دلایل مختلف نتوانستند موفق شوند و فقط حسرت بر دلشان ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو گیتی یک جهان خوبی به زیر خاک برد
و آن چه حسن اندوخت عمری سیلی آمد پاک برد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.