گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

هر دوست که اختیار ما بود

واندر بد و نیک یار ما بود

از غایت لطف و مهربانی

غمخواره و حق گزار ما بود

از طبع لطیف و طلعت خوب

در فصل خزان بهار ما بود

ما خرم و خوش به صحبت او

او شاد به روزگار ما بود

در هر کاری که باز جستیم

دیدیم که دوستدار ما بود

وز صحبت هر یکی ازیشان

شادی همه شب شکار ما بود

وز همدمی و صفای هر یک

در عشرت کار کار ما بود

رفتند چنانکه هر یکی را

غم در دل بی قرار ما بود

کردیم شمار چون بدیدیم

این حال نه در شمار ما بود

چون غم نخوریم چون شد از دست؟

هر دوست که غمگسار ما بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode