گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

تا بسته بند زلف پریشان گشاده ای

صد نافه مشگ بر گل خندان گشاده ای

ما را که دست بر رگ صد دل نهاده ایم

دل بسته ای به زلف و رگ جان گشاده ای

سینه مکن به بستن دل زان قبل که تو

دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای

خندی ز گریه من و آنگه گمان بری

کاب بقا ز چشمه حیوان گشاده ای

بستیم عهد که دل نشکنی دگر

چونست پس که گوی گریبان گشاده ای؟

گفتیم که بر مجیر گشایی در وصال

تو هر چه در فراق درست آن گشاده ای