باز از دو لب به عالم صد شور درفگندی
بنیاد عمر ما را یکباره بر فگندی
بر می ز پر طوطی مهری دگر نهادی
بر گل ز طوق قمری بندی دگر فگندی
گفتم که تا بد از تو خورشید وصل بر من
خود بر چنین سخنها کم سایه بر فگندی
گفتی که خاک من شو تا آب روی بینی
گشتم ولی چو خاکم بیرون در فگندی
تر بود چشم من خود از بهر خشک جانی
تو آمدی و آتش در خشک و تر فگندی
یک روزه وصل جستم گفتی سرش ندارم
زانم خجل که خود را در دردسر فگندی
هر شب مجیر بی تو زان با جگر خورد خون
کورا به وعده کژ خون در جگر فگندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.