گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

مرا فرسوده غم چند داری؟

به عشوه تا کیم خرسند داری؟

به جد می بینمت در کشتن من

به خون من مگر سوگند داری؟

مرا از تست عیش تلخ چون دهر

چه باشد کز دو لب پر قند داری؟

به خوبی در جهان سودی همی کن

که این سرمایه روزی چند داری

روا داری چنین کز بهر بوسی؟

مجیر خسته را در بند داری