لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

ای گرد صبح صادق از مشگ وام کرده

روی چو آفتابت صد صبح شام کرده

خون حرام ما را کرده حلال بر خود

وصل حلال خود را بر ما حرام کرده

بسته کمر چو جوزا یعنی غلام خاصم

وانگه به شوخ چشمی مه را غلام کرده

صد کار بوده بر هم غم را ز ناتمامی

چشمت به چشم زخمی هر صد تمام کرده

جور تو دیده گردون وانگه ترا و ما را

دلبر لقب نهاده دلخسته نام کرده

از بهر آنک هر شب مه را همین تقاضا

صد بوسه از لبانت بی وعده وام کرده

گویی مجیر بیند یک شب ز روی مستی

تو سوی وی گذشته بر وی سلام کرده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاه نعمت‌الله ولی

لطفش کرم نموده میخانه دام کرده

در حق جمله عالم انعام عام کرده

میخانه ای چنین خوش بر ما سبیل کرده

ما را شراب داده مست مدام کرده

کرده حلال بر ما جام می محبت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه