جهان چون جنان شد ز باد بهاری
چه عذرست ساقی حرامی نیاری
درافگن بدان آب خشک آتش تر
چو با دست گیتی مکن خاکساری
ز کاشانه برخیز و مجلس برون بر
که بنشست آنک گل اندر عماری
چو وامق شده بلبل بیدل اکنون
که گل شد به بستان به عذر اعذاری
کند بر هوا ابر گوهرفشانی
کند در چمن باد صورت نگاری
سر نافه مشگ تبت گشاید
همی سحر باد سحر در صحاری
صبا شد مهندس که از خاک تیره
که دارد کنون بوی مشگ تتاری
برانگیخت چندین تصاویر معجز
زهی چرب دستی زهی خوب کاری
اگر ساقی لاله دارد پیاله
چرا نرگس آمد بدین پر خماری؟
چو از حجره غنچه شاه ریاحین
دهد بار چون نیکوان حصاری
قبا از ستبرق کلاه از زبرجد
کمر بسته پر گوهر شاهواری
الا انعم صباحک زند عندلیبش
کند خطبه ملک از سرو ساری
مصیبت زده از چه آمد بنفشه
که بنشست در جامه سوگواری
از زان از قفا پشت خم، عمر کوته
چو بدخواه خسرو به صد گونه زاری
شه مملکت بخش مظلوم بخشای
که تیغش کند با عدو ذوالفقاری
جهانگیر شاها تو آن پادشاهی
که دارای فرمان ده روزگاری
گه بزم، شاه ملایک نهادی
گه رزم شیر ممالک شکاری
هزاران تهمتن به میدان رزمی
هزاران فریدون به هنگام کاری
اگر صدمه گرز تو کوه بیند
فرو ریزد از هم ز بی اختیاری
و گر صولت خشم تو چرخ یابد
چو زیبق شود حالی از بی قراری
به رحمت نظر کن زمین و زمان را
چو در تحت حکم تواند اضطراری
ز یمن یمینت زند ابر دریا
به وقت غنا لاف صاحب یساری
چه نسبت بود ابر را با کف تو
کزو قطره بارد تو خود بدره باری
خرد تیره گشته است و اندیشه تیره
به دریای جود تو از بی کناری
در اطراف کونین شغلی ندارم
ورای مدیح تو جز کردگاری
حقیقت شناسم که در آفرینش
همه ناقصند و تو کامل عیاری
بسیط جهان صیت عدل تو دارد
زهی تخت گیری زهی بختیاری
حیاتی است باقی مرا این قصیده
که در مدح تو کرده ام جانسپاری
تو باقی بمان کز تب و تاب فکرت
مرا محترق گشت خون در مجاری
الا تا کند مجمر لاله هر شب
نسیم صبا پر ز عود قماری
ترا باد در مملکت پادشاهی
ترا باد بر دشمنان کامگاری
نکردی تو با هیچ ابنای دولت
گه عهد و میثاق زینهار خواری
ز آفات گردون و عاهات دنیا
تو جاوید در حفظ و زنهار باری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با توصیف زیباییهای بهاری و سرسبزی طبیعت آغاز میشود و به دعوت به شادی و رهایی از غمها میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد که شراب بنوشاند و جشن و سرور برپا کند، زیرا گلها در این فصل شکوفا شدهاند. همچنین، شعر به قدرت و حکمرانی پادشاه اشاره دارد و او را به عنوان یک فرمانروا و حامی مظلومان توصیف میکند. شاعر نیکویی و بخشش پادشاه را ستایش کرده و از او میخواهد تا با رحمت به زمین و زمان بنگرد. در نهایت، شاعر به پیوستگی زندگی خود با این مدح و احساسات اشاره دارد و آرزو میکند که این زیباییها و شادابیها باقی بماند.
هوش مصنوعی: دنیا به مانند بهشت شده است به خاطر نسیم بهاری، پس چه دلیلی دارد که ای ساقی، نوشیدنی حرامی را نیاوری؟
هوش مصنوعی: آب را به شدت بر آتش بپاش و آن را خاموش کن، اما به یاد داشته باش که با دست خودت نباید نسبت به دنیا فروتن شوی و خود را به خاک بمالی.
هوش مصنوعی: از خانه بیرون برو و به مجلس برو، چون گلی که در باغ نشسته، دیگران هم منتظرند.
هوش مصنوعی: وقتی که بلبل عاشق و دلشکسته شد، اکنون که گل در باغ شکفته است، برای آن بهانهای داریم.
هوش مصنوعی: ابر در آسمان به زیبایی میدرخشد و مانند جواهراتی درخشان، به زمین نگاه میکند. باد هم در چمنها میرقصد و شکلهای زیبا و دلنشین به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: هر صبحگاه نسیم عطر خوش نافه مشکی را به دشتها میپراکند و زیباییهای طبیعت را بیدار میکند.
هوش مصنوعی: نسیم بهار با خود بوی خوش مشک را از خاک تیرهای که دارد به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: چندین تصویر جالب و شگفتانگیز بهوجود آمد، که به خاطر دستی ماهر و کار خوب است.
هوش مصنوعی: اگر ساقی برای ما شرابی از لاله آماده کرده است، پس چرا نرگس در این حالت پر از خماری و سرمستی به بین نمیآید؟
هوش مصنوعی: وقتی که غنچه گلها از جایی خارج میشود و بارش را به دوش میکشد، چون نیکوکاران در حصاری محکم و زیبا قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: لباسی از پارچه نرم و زیبا پوشیده و کلاهی از سنگ قیمتی بر سر دارد، و کمری پر از جواهرات به خود بسته است.
هوش مصنوعی: صبح بخیر، امیدوارم روزت خوب باشد. در این روز زیبا، مانند بلبل که درخت سرو را زینت میبخشد، شادی و زیبایی برایت باشد.
هوش مصنوعی: شخصی که دچار مصیبت و اندوه شده است، از کجا میتواند گل بنفشه را ببینید که در لباس عزاداری نشسته است؟
هوش مصنوعی: عمر کوتاه است و ما پشت به زیباییها در نگرانی و دلسوزی به سر میبریم، مانند کسی که برای بدی دیگران به انواع شیوهها اشک میریزد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، به مظلومان کمک کن، که نیروی تو مانند تیغی است که در برابر دشمنان همچون ذوالفقار عمل میکند.
هوش مصنوعی: ای جهانگیر، تو آن پادشاهی هستی که فرمانروایی تو بر روزگاران گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: گاهی در مجلس مهمانی، تو را مانند پادشاهی میان فرشتگان قرار میدهند و گاهی در میدان جنگ، همچون شیر در میان قلمرو شکار میکشی.
هوش مصنوعی: هزاران قهرمان در میدان جنگ همچون هزاران فریدون در هنگام انجام کارهای بزرگ و دشوار.
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو آسیب بزند، کوهی که به نظر محکم میآید نیز از شدت ناچاری و بیاختیاری فرومیریزد.
هوش مصنوعی: اگر خشم تو به اوج برسد، همچون آتش که شعلهور میشود، حالتی از بیقراری و اضطراب به وجود میآید.
هوش مصنوعی: به رحمت نگاه کن به همه چیز، زمین و زمان، چون همه تحت فرمان چیزی بدیهی و ضروری هستند.
هوش مصنوعی: به خاطر برکت و نعمت تو، ابرهای دریا در زمان خوشی و شادی باران میبارند و من از قدرت و ثروت تو سخن میگویم.
هوش مصنوعی: در اینجا به رابطهی ابر و کف دست تو اشاره میشود. ابرهایی که باران میبارند، هیچ نسبتی با کف دست تو ندارند، زیرا تو خود میتوانی باران را در دستت دریابی. این بیانگر این است که اگرچه ابرها باران میبارند، اما وجود تو به عنوان یک منبع و گیرندهی باران اهمیت بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: عقل و فکر من در تاریکی فرو رفته و مانند دریا گند است، اما با وجود این، امیدم به سخاوت و بزرگواری توست که بیپایان و نامحدود است.
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کاری ندارم و فقط به غیر از ستایش تو، مشغول به انجام خدمات تو هستم.
هوش مصنوعی: در درک حقیقت، متوجه میشوم که همه موجودات در خلقت خود دارای نقص هستند، اما تو در کمال خود بینظیری.
هوش مصنوعی: جهان بزرگ به خاطر عدالت تو مشهور است؛ خوشا به حال کسی که بر تخت تو نشسته و بخت یاریاش کرده است.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که این قصیده که در ستایش تو نوشته شده، برای من زندگی و ارزش زیادی دارد و من تمام وجودم را برای آن وقف کردهام.
هوش مصنوعی: تو همیشه بمان، زیرا فکر و احساسات من به قدری شدت گرفته که خونم در رگهایم به جوش آمده و به حالتی پرهرج و مرج درآمده است.
هوش مصنوعی: بگذار هر شب نسیم صبا عطر و بوی خوش چوب عود را از لاله به دَم آورد.
هوش مصنوعی: تو در سرزمین پادشاهی قدرت و عظمت داری و باد در مقابل دشمنانت به تو یاری میرساند.
هوش مصنوعی: تو با هیچکس از اهل قدرت و قدرتداران پیمان و عهد نبستی، پس چه tristeza و کمی احترامی در این میان وجود دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و خطرات دنیا و بلایای زندگی، تو همیشه در امان و در حفظ ماندی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه نیکو سخن گفت یاری به یاری
که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
[...]
ایا دیده تا روز شبهای تاری
بر این تخت سخت این مدور عماری
بیندیش نیکو که چون بیگناهی
به بند گران بسته اندر حصاری
تو را شست هفتاد من بند بینم
[...]
بتی را که بودم بدو روزگاری
جدا دارد از من بد آموزگاری
نداند غم و درد هجران یاران
جز آن کازموده است هجران یاری
اگر هرکسی طاقت هجر دارد
[...]
ز فردوس با زینت آمد بهاری
چو زیبا عروسی و تازه نگاری
بگسترده بر کوه و بر دشت فرشی
کش از سبزه پو دست وز لاله تاری
به گوهر بپیراست هر بوستانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.