دیگر روز پنجشنبه هشتم ماه رمضان امیر برنشست با تعبیه تمام و براند. و چندان بود که یک فرسنگ براندیم که خصمان پیدا آمدند سخت انبوه از چپ و راست از کرانها و جنگ پیوستند و کار سخت شد که چون ایشان شوخی کردند از هر جانبی، ازین جانب دفعی همی بود از تاب باز شده و جنگی میرفت ناچار و خصمان چیرهتر شدندی، و همچنان آویزان آویزان میرفتیم. و چند بار دیدم که غلامان سلطانی بگریختگان درمیآمدند و با غلامان سلطانی که بر اشتران سوار میبودند همبر میگشتند و سخن میگفتند. و حاجب بگتغدی در مهد پیل بود و میراند با غلامان خویش که جز بر پیل نتوانست بود و چشم و دست و پای خلل کرده، هر چه از وی میپرسیدند از حدیث غلامان این روز که تدبیر چیست یا فوجی غلام فلان جای باید فرستاد، جواب میداد که «ارتگین داند و سلطان مثال او را و سرهنگان را داده است و من چیزی نبینم و از کار بشدهام، از من چه خواهید؟» و غلامان کار سست میکردند. حال غلامان این بود و یکسو ارگان نظاره میکردند و خصم هر ساعت چیرهتر و مردم ما کاهلتر. و اعیان و مقدّمان نیک میکوشیدند با امیر . و امیر، رضی اللّه عنه، حملهها بنیرو میکرد و مقرّر گشت چون آفتاب که وی را بدست بخواهند داد . و عجب بود که این روز خلل نیفتاد، که هیچ چیز نمانده بود. و خصمان بسیار اشتر و قماش بردند. و تا وقت نماز جنگ بود تا منزل بریده آمد، چنانکه از آنجا که برآمدیم تا کنار آب سه فرسنگ بود، بر کرانه آب فرود آمدیم بیترتیب چون دل شدگان و همه مردم نومید شده ؛ و مقرّر گشت که خللی بزرگ خواهد افتاد، و آغازیدند پنهان جمّازگان راست کردن و ستوران قوی جنیبت کردن و از کالا و نقد اندیشه کردن و راست چنانکه قیامت خواهد افتاد یکدیگر را پدرود- کردن .
و امیر سخت نومید شده بود و از تجلّد چه چاره بودی، میکرد، تا نماز دیگر بار داد و اعیان را بخواند و خالی کرد و سخن بسیار رفت و گفتند «تا مرو دو منزل مانده است، همین که امروز رفت، احتیاط باید کرد، که چون بمرو رسیدیم، همه مرادها حاصل شود. و یکسوارگان امروز هیچ کار نکردند. و هندوان هیچ کار نمیکنند و نیز دیگر لشکر را بد دل میکنند هر کجا ده ترکمان بر پانصد از ایشان حمله افگند، میبگریزند. ندانیم تا ایشان را باری چه شد که گریختنی دیدندی، و جنگ خوارزم ایشان کردند. و غلامان سرایی باید که جهد کنند، که ایشان قلباند، امروز هیچ کار نکردند.» امیر بگتغدی را گفت: سبب چیست که غلامان نیرو نمی- کنند؟ گفت «بیشتر اسب ندارند و آنکه دارند سست است از بیجوی . و با این همه امروز تقصیر نکردند. و بنده ایشان را گوش برکشد تا آنچه فردا ممکن است از جدّ بجای آرند.» سخنی چند چنین نگارین برفت و بازگشتند.
امیر با بو سهل زوزنی و با وزیر خالی کرد و گفت: این کار از حد میبگذرد، تدبیر چیست؟ وزیر گفت «نمیبایست آمد و میگفتند و بنده فریاد میکرد، و بو سهل گواه من است. اکنون بهیچ حال روی بازگشتن نیست و بمرو نزدیک آمدیم. و بگتغدی را باید خواند و از آنکه بو الحسن عبد الجلیل با وی مناظره درشت کرد بهرات بحدیث ایشان، چنانکه وی بگریست، آنرا هم تدارک نبود. و سه دیگر حدیث ارتگین، بگتغدی از بودن او دیوانه شده است، و ترک بزرگ است، هر چند از کار بشده است، اگر غلامان را بمثل بگوید، باید مرد، بمیرند، و چون دل وی قوی گشت، غلامان کار کنند و نباشد خصمان را بس خطری . و سالار هندوان را نیز گوش بباید کشید.» کس برفت و بگتغدی را تنها بخواند و بیامد، امیر او را بسیار بنواخت و گفت:
تو ما را بجای عمّی و آنچه بغزنین با کسان تو رفت، بنامه راست نیامدی و بحاضری ما راست آید، چون آنجا رسیم، بینی که چه فرموده آید. و بو الحسن عبد الجلیل را آن خطر نباید نهاد که از وی شکایتی باید کرد، که سزای خویش دید و بیند. و ارتگین را حاجب خود خواست و پسندید تا پیش کار او باشد، اگر ناشایسته است، دور کرده آید. بگتغدی زمین بوسه داد و گفت: بنده را چرا این محل باید نهاد تا با وی سخن برین جمله باید گفت؟ از خداوند تا این غایت همه نواخت بوده است. و کوتوال امیر غزنین است، آنجا جز خویشتن را نتواند دید، خداوند آنچه بایست،
فرمود در آن تعدّی که او کرد و بنده نیز زبون نیست که بدوران خداوند انصاف خویش از وی نتواند ستد. و بو الحسن دبیر کیست، اگر حرمت مجلس خداوند نبودی، سزای خویش دیدی، و بنده را ننگ آید که از وی گله کند. و ارتگین سخت بخرد و بکار آمده است و جز وی نشاید که باشد. و کار ناکردن غلامان از اسب است، اگر بیند خداوند، اسبی دویست تازی و خیاره بسر غوغا آن آنان دهد از اسبان قوی تا کار نیک برود. امیر گفت «سخت صواب آمد، هم امشب میباید داد.» و هندوان را نیز بخواندند و گوش برکشیدند، و مقدّمانشان گفتند که «ما را شرم آید از خداوند که بگوییم مردم ما گرسنه است و اسبان سست که چهار ماه است تا کسی آرد و جو نیافته است از ما. و هر چند چنین است تا جان بزنیم و هیچ تقصیر نکنیم. و امشب آنچه باید گفت با همگان بگوییم.» و بازگشتند.
و لختی از شب گذشته بو سهل مرا بخواند، و سخت متحیّر و غمناک بود، و این حالها همه بازگفت با من. و غلامان را بخواند و گفت «چیزی که نقد است و جامه خفتن بر جمّازگان باید امشب که راست کنید . کاری نیفتاده است، امّا احتیاط زیان ندارد.» و همه پیش خویش راست کرد بر جمّازگان. و چون از آن فارغ شد، مرا گفت:
سخت میترسم ازین حال. گفتم: ان شاء اللّه که خیر و خوبی باشد. و من نیز بخیمه خویش بازآمدم و همچنین احتیاطی بکردم. و امیر، رضی اللّه عنه، بیشتری از شب بیدار بود، کار میساخت و غلامان را اسب میداد و در معنی خزانه و هر بابی احتیاط میفرمود. و سالاران و مقدّمان همه برین صفت بودند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در روز پنجشنبه هشتم رمضان، امیر با نیروهای خود به جنگ پرداخت. خصمان به شدت حمله کردند و در ابتدا وضع خوبی داشتند، اما به تدریج دشمن قویتر شد و روحیه لشکریان تضعیف گردید. در این میان، غلامان سلطانی نیز به دلیل ضعف و بیحالی از میدان جنگ فرار کردند. امیر و اعیان لحظاتی نگران و ناامید بودند و تصمیم به تدبیر گرفتند. گفتگوهایی پیرامون وضعیت و نیاز به غذا و اسبها مطرح شد. امیر چندین بار به جمع فرماندهان و غلامان مشورت کرد و خواستار بهبود وضعیت شد. در نهایت، شب را به احتیاط و آمادهسازی برای نبرد بعدی گذراندند و امیدوار بودند که روز بعد شرایط بهتری فراهم شود.
هوش مصنوعی: در روز پنجشنبه هشتم ماه رمضان، امیر شروع به حرکت کرد و به سرعت پیشرفت کرد. بعد از یک فرسنگ، دشمنان به شکل انبوهی از دو طرف ظاهر شدند و جنگ آغاز شد. وضعیت بسیار دشوار شد و در حالی که دشمنان شوخی و دشواری میکردند، ما نیز مجبور به دفاع شدیم. بارها مشاهده کردم که غلامان سلطانی که فرار کرده بودند، دوباره به میدان میآمدند و با دیگر غلامان که بر روی اسبها سوار بودند، صحبت میکردند. حاجب به شدت در تنگنای شرایط قرار داشت و با غلامانش که فقط بر روی فیلها میتوانستند حمله کنند، درگیر بود. هر زمان از او پرسش میشد که چه تدبیری باید در نظر گرفت یا کدام گروه از غلامان باید به کجا فرستاده شوند، تنها میگفت که "ارتگین میداند و سلطان مانند او" و از وضعیت بیخبر بود. غلامان بخشی از امکانات را سست میکردند و در عین حال نظارهگر بودند. در همین حین، دشمن هر لحظه قویتر میشد و مردم ما بیانگیزهتر. اشراف و افراد مهم تلاش میکردند تا امیر را یاری دهند. امیر نیز با تمام قوا حمله میکرد و در حالی که شرایط به شدت نگرانکننده شده بود، دشمن مقدار زیادی وسایل و محموله با خود برد. جنگ تا زمان نماز ادامه داشت و ما به محلی رسیدیم که از آنجا تا کناره آب سه فرسنگ فاصله بود. کنار آب به طور بینظم فرود آمدیم و همه احساس ناامیدی میکردیم. شرایط به گونهای پیش میرفت که به نظر میرسید یک بحران بزرگ در حال وقوع است و افراد شروع به آماده کردن خود برای فرار کردند و به یکدیگر خداحافظی میکردند.
هوش مصنوعی: امیر به شدت ناامید بود و نمیدانست چه باید بکند. نماز خوانده و افرادی را احضار کرد و درباره موضوعات مختلف صحبت کردند. یکی گفت: "دو منزل به مرو مانده است، اگر امروز حرکت کنیم، باید احتیاط بیشتری کنیم تا وقتی به مرو رسیدیم، به اهدافمان برسیم." یکی دیگر افزود که نیروهای سوارکار امروز کار خاصی نکردند و هندیها هم فعالیتی ندارند و باعث ناامیدی دیگر لشکریان میشوند. هرگاه ده نفر ترکمان به پانصد نفر از آنها حمله کنند، میگریزند. کسی نمیداند دلیل این فرار چیست، اما در گذشته در جنگ خوارزم، این اتفاق افتاده بود. غلامان نیز باید تلاش کنند زیرا آنها نیروهای اصلی هستند، اما امروز هیچکاری نکردند. یکی از افراد گفت که غلامان اسبهای کافی ندارند و آنهایی هم که هستند، ضعیفند. با این حال، امروز تقصیری نداشتهاند و باید گوش به زنگ باشند تا فردا هر کاری که ممکن است انجام دهند. اینگونه صحبتها ادامه داشت و سپس همه برگشتند.
هوش مصنوعی: امیر با بو سهل زوزنی و وزیر صحبت کرد و گفت: این وضعیت از کنترل خارج شده است، چه باید کرد؟ وزیر پاسخ داد: «نباید به اینجا میآمدیم و اگر میآمدیم، من صدایم را بلند میکردم و بو سهل شاهد من است. حالا هیچ راهی برای بازگشت وجود ندارد و نزدیک مرو شدهایم. باید درباره گتغدی صحبت کنیم و از آنجا که بو الحسن عبد الجلیل با او بحث سختی داشت، او به حدی متاثر شد که گریه کرد و نتوانست آن را جبران کند. حرف دیگری که هست این است که گتغدی به خاطر او دیوانه شده و این جدا شدن امر بزرگی است. هرچند کارها به خوبی پیش نمیرود، اگر غلامان هم مانند او صحبت کنند، باید مردی را قربانی کنند. و وقتی دل او قوی شود، غلامان هم کار خواهند کرد و این خطر برای دشمنان نیست. همچنین باید به رئیس هندیها نیز توجه کرد.» کسی رفت و به گتغدی گفت و بازگشت، امیر بسیار به او محبت کرد و گفت:
هوش مصنوعی: تو به جای عم و آنچه با کسان خودت در غزنین رفتی، به راستی نیامدی و حال ما هم به تو راست نمیآید. وقتی به آنجا برسیم، خواهی دید که چه چیزی گفته خواهد شد. و نباید به عبدالجلیل حسن این خطر را نسبت داد که از او شکایتی داشته باشیم؛ او به اندازه کافی سزاوار بوده و هر چه را که باید ببیند، خواهد دید. ارتگین هم خواسته و پسندیده که به عنوان حاجبش در کارش باشد، و اگر ناشایست بود، او را کنار خواهد گذاشت. او زمین را بوسید و گفت: چرا بنده باید در این محل قرار گیرد تا با او در این مورد گفتگو کند؟ از خداوند تا این مرحله همه نیکویی بوده است. و کوتوال امیر غزنین در آنجا جز خود را نمیتواند ببیند، خداوند هر چه لازم است، فراهم میآورد.
هوش مصنوعی: او فرمود که در آن تعدی که او مرتکب شد، من نیز زبون نیستم و نمیتوانم از عدالت خداوند چیزی بطلبم. به البهحسن دبیر، اگر حرمت مجلس خداوند نبود، سزاوار برخوردی دیگر بود. از این مسئله خجالت میکشم که از او شکایت کنم. ارتگین با دقت و کاردانی عمل کرده است و غیر از او کسی دیگری لیاقت ندارد. کار نکردن غلامان مثل اسب است؛ اگر خداوند ببیند که اسبی نیکو و ایستاده در میانداری دیگران گذاشته باشد، باید کار نیک را به انجام برساند. امیر گفت: «این نظر بسیار درست است و باید امشب عملی شود.» سپس هندوان نیز دعوت شدند و با دقت گوش کردند. مقدمانشان گفتند: «ما از خداوند شرم داریم که بگوییم مردم ما گرسنهاند و اسبها ضعیفند، در حالی که چهار ماه است هیچ کدام از ما جو نداشتهایم. و هرچند چنین است، تلاش خواهیم کرد و هیچ تقصیری نداریم. امشب آنچه باید بگوییم، با همه خواهیم گفت.» و سپس بازگشتند.
هوش مصنوعی: او چند لحظهای از شب گذشته را به یاد آورد و بسیار حیرتزده و غمگین بود و حس و حالش را با من در میان گذاشت. سپس غلامان را صدا کرد و گفت: «چیزی که آماده و نقد است و برای خواب باید بر روی جامازگان قرار گیرد، امشب باید مرتب شود. هیچ مشکلی پیش نیامده، اما احتیاط همیشه خوب است.» و همه چیز را به ترتیب بر روی جامازگان قرار دادند. بعد از اینکه از این کار فارغ شد، به من گفت:
هوش مصنوعی: از این وضعیت خیلی میترسم. گفتم انشاءالله که همه چیز خوب باشد. به خیمه خودم برگشتم و احتیاط بیشتری کردم. امیر، رضی الله عنه، بیشتر شب بیدار بود و مشغول کار بود و به غلامان اسب میداد و در مورد خزانه و سایر امور احتیاط لازم را به عمل میآورد. تمامی سالاران و مقدمان نیز به همین حالت بودند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.