و دیگر روز، الجمعه الثانی من شهر رمضان، کوس بزدند و امیر برنشست و راه مرو گرفت، اما متحیّر و شکسته دل میرفتند، راست بدان مانست که گفتی باز- پسشان میکشند؛ گرمایی سخت و تنگی نفقه، و علف نایافت و ستوران لاغر و مردم روزه بدهن . در راه امیر بر چند تن بگذشت که اسبان بدست میکشیدند و می- گریستند، دلش بپیچید و گفت «سخت تباه شده است حال این لشکر» و هزارگان درم فرمود ایشان را، و همگان امید گرفتند که مگر بازگردد، و قضا غالبتر بود، که نماز دیگر خود آن حدیث فرا افگند، پس گفت «این همه رنج و سختی تا مرو است.» و دیگر روز از آنجا برداشت . و طرفه آن آمد که آب هم نبود درین راه و کس یاد نداشت تنگی آب بر آن لون، که بجویهای بزرگ میرسیدیم هم خشک بود. و حال بدانجا رسید سوم روز از حرکت سرخس که حاجت آمد که چاهها بایست کند از بهر آب را، و بسیار بکندند هم آب شیرین برآمد و هم تلخ. و آتش در نیستانها زدند و باد بوزید و دود آنرا بربود و بر خرپشتهای مردم زد و سیاه کرد.
و این چنین چیزها درین سفر کم نبود. روز چهارشنبه هفتم ماه رمضان چون برداشتیم چاشتگاه سواری هزار ترکمانان پیدا آمد، و گفتند ینالیانند، و سواری پانصد گریختگان ما، گفتند:
سالارشان پورتگین بود، و از چهار جانب درآمدند و جنگ سخت شد و بسیار اشتر بربودند. و نیک کوشش بود؛ و مردم ما پذیره رفتند و ایشان را بمالیدند تا دورتر شدند، و همچنین آویزان آویزان آمدند با ما تا بمنزل. و امیر لختی بیدار شد این روز، چون چیرگی خصمان بدید و همگان را مقرّر گشت که پشیمان شده است. و نماز دیگر چون بار داد وزیر و سپاه سالار و اعیان حاضر آمدند و ازین حدیث فرا- افگند و میگفت که ازین گونه خواهد بود که کم از دو هزار سوار خویشتن را بنمایند و اشتر ربایند و بیحشمتی کنند و لشکر بدین بزرگی که تعبیه میرود، سزای ایشان بفگنند . سپاه سالار و حاجب بزرگ گفتند: زندگانی خداوند دراز باد، خصمان امروز مغافصه آمدند، و فردا اگر آیند، کوشش از لونی دیگر بینند. این بگفتند و برخاستند. امیر ایشان را بازخواند و با وزیر و بو سهل زوزنی خالی کرد و بسیار سخن گفته گشت تا نزدیک شام، پس بپراگندند.
و بو سهل مرا بخواند و خالی کرد و گفت: «خنک بو نصر مشکان! که در عزّ کرانه شد و این روز نمیبیند و این قال و قیل نمیشنود. چندانکه بگفتند، این پادشاه را سود نداشت. امروز بیک چاشنی اندک که یافت بیدار شد و پشیمان شد، و چه سود خواهد داشت پشیمانی در میان دام؟ و اعیان و مقدّمان درین خلوت نماز دیگر حال پوست باز کرده باز نمودند و گفتند «یکسوارگان کاهلی میکنند که رنجها کشیدهاند و نومیدند، و بر سالاران و مقدّمان بیش از آن نباشد که جانها در رضای خداوند بدهند، امّا پیداست که عدد ایشان بچند کشد، و بییکسوارگان کار راست نشود. و پوشیده مانده است که درمان این کار چیست.» و هر چند امیر ازین حدیث بیش میگفت، سخن ایشان همین بود تا امیر تنگدل شد و گفت: تدبیر این چیست؟ گفتند: خداوند بهتر تواند دانست. وزیر گفت: بهیچ حال باز نتوان گشت، چون بسر کار رسیدیم، که هزیمت باشد. و آویزشی نبوده است و مالشی نرسیده است خصمان را که فراخور وقت و حال سخن توان گفت. بنده را صواب آن مینماید که جنگ را در قائم افگنده شود که مسافت نزدیک است، که چون بمرو رسیدیم شهر و غلّات بدست ما افتد و خصمان بپرههای بیابان افتند، این کار راست آید .
این دو منزل که مانده است نیک احتیاط باید کرد. همگان این رای را بپسندیدند و برین برخاستند که آنچه واجب است از هر خللی بجای آرند تا زائل شود. و خواجه بزرگ این مصلحت نیکو دید امّا باز رعبی بزرگ در دل است که ازین لشکر ما نباید که ما را خللی افتد نعوذ باللّه، که حاجب بگتغدی امیر را سر بسته گفت که غلامان امروز میگفتند که ما بر اشتر پیداست که چند توانیم بود، ما فردا اگر جنگ باشد، اسبان تازیکان بستانیم که بر اشتر جنگ نتوان کرد. و امیر جواب نداد و لیکن نیک از جای بشد .»
[خبر دادن منهیان از حال ترکمانان]
ما درین حدیث بودیم که پیکی دررسید و ملطّفههای منهیان آوردند که «چون خبر رسید از سلطان که از سرخس برفت، رعبی و فزعی بزرگ برین قوم افتاد و طغرل اعیان را گرد کرد و بسیار سخن رفت از هر لونی، آخر گفتند طغرل را که مهتر ما تویی، بر هر چه تو صواب دیدی، ما کار کنیم. طغرل گفت: ما را صواب آن مینماید که بنه پیش کنیم و سوی دهستان رویم و گرگان و آن نواحی بگیریم که تازیکان سبک مایه و بیآلت اند، و اگر آنجا نتوانیم بود، به ری برویم که ری و جبال و سپاهان ما راست و بهیچ حال پادشاه بدم ما نیاید، چون ما از ولایت او برفتیم، که این پادشاهی بزرگ است و لشکر و آلت و عدّت و ولایت بسیار دارد و سامان جنگ ما بدانست و از دم ما باز نخواهد گشت. و ما میدانیم که درین زمستان چند رنج کشیدیم، زبونی را گیریم، هنوز از چنین محتشمی بهتر. همگان گفتند: این پسندیدهتر رای باشد و برین کار باید کرد. داود هیچ سخن نگفت و وی را گفتند که تو چه گویی؟ گفت: آنچه شما گفتید و قرار دادید چیزی نیست . بابتدا چنین نبایست کرد و دست بکمر چنین مرد نبایست زد، امروز که زدیم و از ما بیازرد و جنگها رفت و چند ولایت او خراب کردیم تا جان بباید زد، که اگر او را زدیم، بر همه جهان دست یابیم و اگر او ما را زد، ازین فرار درنمانیم، که پیداست بدم ما چند آیند، اگر زده شویم. امّا بنه از ما سخت دور باید، هر کجا باشیم که سوار مجرّد فارغ دل باشد. و بدانید که اگر دستی نازده برویم، اندیشد این پادشاه که ما بترسیدیم و بگریختیم و دم ما گیرد و بنامه همه ولایتداران را بر ما آغالیدن گیرد و ناچار دوست بر ما دشمن شود.
و این قحط که بر ما بوده است و امروز نیز هست، ایشان را همچنین بوده است و هنوز هست، چنانکه از اخبار درست ما را معلوم گشت. و ما باری امروز دیری است تا بر سر علفیم و اسبان و مردم ما بیاسودند و ایشان از بیابانها میبرآیند، این عجز است، مر او را نباید ترسید. یبغو و طغرل و ینالیان و همه مقدّمان گفتند: این رای درستتر است. و بنه گسیل کردند با سواری دو هزار کودکتر و بد اسبتر، و دیگر لشکر را عرض کردند، شانزده هزار سوار بود و ازین جمله مقدّمه خواهند فرستاد با ینالیان و پورتگین. نیک احتیاط باید کرد که حال این است بحقیقت که باز نموده آمد.»
بو سهل در وقت برنشست و بدرگاه رفت و من با وی رفتم، و آن ملطّفهها امیر بخواند و لختی ساکنتر شد، بو سهل را گفت: شوریده کاری در پیش داریم، و صواب ما رفتن بهرات بود و با آن قوم صلحی نهادن. اکنون این گذشت، تا ایزد، عزّ ذکره، چه تقدیر کرده است، که بزرگ آفتی باشد شانزده هزار سوار نیک با قومی کاهل و بد دل که ما داریم. بو سهل گفت: جز خیر نباشد. جهد باید کرد تا بمرو رسیم که آنجا این کارها یا بجنگ یا بصلح در توان یافت. گفت: چنین است و کسان رفتند و وزیر و سپاه سالار و حاجب بزرگ و اعیان را بخواندند و این ملطّفهها بر ایشان خوانده آمد، قوی دل شدند و گفتند خصمان نیک بترسیدهاند. وزیر گفت: این شغل داود مینماید و مسئله آن است که نماز دیگر رفت، جهد در آن باید کرد که خویشتن را بمرو افگنیم و خللی نیفتد، که آنجا این کار را وجهی توان نهاد، چون حال خصمان این است که منهیان نبشتهاند. همه گفتند: چنین است و بازگشتند. و همه شب کار جنگ می- ساختند. سالاران یکسوارگان را نصیحتها کردند و امیدها دادند. و امیر ارتگین حاجب را که خلیفه بگتغدی بود بخواند با سرهنگان سرایها و غلامان گردن کشتر، آنچه گفتنی بود گفت تا نیک هشیار باشند. و این هم از اتّفاقهای بد بود که بگتغدی را نخواند و بیازرد که بگتغدی بمثل چون امیر غلامان بود و هر چه وی گفتی آن کردندی. و هر چه میرفت ناپسندیده بود که قضا کار خویش بخواست کرد. اذا اراد اللّه شیئا هیّا اسبابه .
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در روز جمعه دوم ماه رمضان، امیر به سوی مرو حرکت کرد، اما دلشکسته و متحیر بود. راه به شدت گرما و کمبود علف سخت گذشت و اسبها لاغر بودند. در مسیر، با لشکری مواجه شدند که به شدت در حال رنج کشیدن بودند و دل امیر به شدت به درد آمد. در خلال این سفر، روز چهارشنبه هفتم رمضان، به ناگاه با ترکمانانی روبهرو شدند که در حال فرار بودند. جنگی سخت بین دو طرف در گرفت و امیر با مشکلاتی مواجه شد که باید به آنها پاسخ میداد.
همچنین، خبرهایی از ترس و وحشت لشکری از دشمنان به امیر رسید که او را در موضعی سخت قرار داد. وزیر و دیگر سرداران با ارائه توصیهها و مشورت، به امیر گفتند که بهترین راه، پیشروی به سوی مرو و گرفتن شهر و غلات آن است. اما در دل ترسی بزرگ از کمبود نفرات و تجهیزات وجود داشت. در حالی که افکار و نظرات مختلفی برای تدبیر این وضعیت مطرح میشد، در نهایت همه به این نتیجه رسیدند که باید به جلو بروند و به جنگ دشمن بپردازند تا به هدف خود برسند.
این سفر و جنگ به شدت برای لشکر دشوار بود و مشکلات زیادی از جمله کمبود آب و غذا وجود داشت. همچنین، عدم هماهنگی در میان افسران و نیروها و نقایصی در ساماندهی نسبت به پیامدهای جنگ، همه رسماً بر روی این سفر اثر گذاشت. در نهایت، امیدها برای رسیدن به مرو و مقابله با دشمن با وجود مشکلات و چالشها ادامه یافت.
هوش مصنوعی: در روز جمعه دوم ماه رمضان، صداهایی به گوش رسید و امیر سوار بر اسب شد و به سمت مرو حرکت کرد. اما گروهی ناامید و دلشکسته به راه افتاده بودند، گویا که در حال فرار از چیزی بودند. گرما زیاد بود و وضعیت مالی آنان نیز محدود، همچنین علفی برای اسبها یافت نمیشد و افراد نیز روزه بودند. در مسیر، امیر بر افرادی گذشت که اسبهایشان را میکشیدند و اشک میریختند. او از این وضعیت ناراحت شد و گفت: «وضع این لشکر بسیار خراب است.» و به آنها هزار درم داد که امیدشان دوباره زنده شد که ممکن است برگردند، اما اراده الهی غالبتر بود. بعد از نماز، او باز هم از مشکلات سفر سخن گفت و اشاره کرد که همه این رنجها تا مرو ادامه خواهد داشت. در روز بعد از آن مکان حرکت کردند. نکته جالب این بود که در این مسیر هیچ آبی وجود نداشت و کسی به یاد نداشت که در اینجا آب کم شده باشد. ما به جویهای بزرگی رسیدیم که همه خشک بودند. در روز سوم حرکت از سرخس، نیاز به حفر چاهها برای تامین آب احساس شد و عدهای شروع به کندن انجام دادند و آب شیرین و تلخ پیدا شد. آتش هم در نیستانها افروخته شد و باد آمد و دود آن را به سمت مردم و خرها برد و آنها را سیاه کرد.
هوش مصنوعی: در این سفر، چنین اتفاقاتی کم نبود. در روز چهارشنبه هفتم ماه رمضان، زمانی که به راه افتادیم، گروهی از هزار ترکمان سوار، ظاهر شدند و گفتند که آنها "ینالیان" هستند. همچنین گروهی از پانصد نفر از فراریان ما نیز گفتند:
هوش مصنوعی: سالار آنها پرتگین بود و از هر طرف به جنگ پرداختند. نبرد سختی بین آنها رخ داد و تعداد زیادی شتر غارت کردند. مبارزهای جدی در گرفت و مردم ما نیز مقاومت کردند و به عقب راندند، به طوری که یاران دشمن به دوردستها عقبنشینی کردند. سپس آنان تا خانه ما به دنبال ما آمده بودند. امیر در آن روز بیدار شد و وقتی وضعیت دشمنان را دید، متوجه شد که همه باید پشیمان شده باشند. در نماز بعدی، وزیر و فرمانده سپاه و دیگر شخصیتهای بلندپایه حاضر شدند و درباره این واقعه بحث کردند، و گفتند که باید کم از دو هزار سوار فراهم کنند تا شترها را بربایند و بدون هیچ ترسی به این لشکر بزرگ حمله کنند. فرمانده سپاه و حاجب بزرگ اظهار کردند: "درود بر زندگی خداوند، امروز دشمنان غافلگیر شدند، اگر فردا برگردند، باید با تلاشی متفاوت روبهرو شوند." بعد از این صحبتها، آنان برخاستند. امیر دوباره آنها را صدا زد و با وزیر و بو سهل زوزنی گفتگو کرد و مدت زیادی صحبت کردند تا نزدیک غروب. سپس هر یک به محل خود پخش شدند.
هوش مصنوعی: بو سهل خواند و خالی کرد و گفت: «خنک بو نصر مشکان! که در عزّ کرانه شد و این روز را نمیبیند و این حرفها را نمیشنود. هرچقدر گفتند، این پادشاه را سودی نداشت. امروز با یک چاشنی کوچک بیدار شد و پشیمان شده، و چه فایده دارد پشیمانی در میان دام؟ بزرگان در این خلوت نمازی دیگر اقامه کردند و گفتند: «برخی از دلاوران کاستی میکنند و ناامیدند، و بر سالاران و بزرگترها بیش از آن نیست که جانها را در رضای خداوند فدای کنند، اما به وضوح پیداست که تعداد آنها به کمی میرسد و بدون دلاوران کار درست نمیشود. و هنوز معلوم نیست که درمان این کار چیست.» هرچند که امیر در این مورد بیشتر به بحث میپرداخت، سخن آنها همین بود تا این که امیر دلسرد شد و گفت: «تدبیر این چیست؟» گفتند: «خداوند بهتر میداند.» وزیر گفت: «به هیچ وجه نمیتوانیم به عقب بازگردیم، چون به این کار رسیدیم، که شکست خواهد بود. و آویزشی نبوده و کمکی برای دشمنان نرسیده که مناسب با وقت و حال باشد.» بنده بر این باورم که جنگ را در قائم باید آغاز کرد، زیرا مسافت نزدیک است، چرا که وقتی به مرو برسیم، شهر و غلات به دست ما خواهد افتاد و دشمنان در پریدن به بیابان خواهند افتاد، این کار به درستی پیش خواهد رفت.
هوش مصنوعی: این دو منزل باقیمانده نیاز به احتیاط زیادی دارد. همه به توافق رسیدند که باید هر آنچه ضروری است انجام دهند تا از خطرات جلوگیری شود. خواجه بزرگ این کار را برای مصلحت دانست، اما احساس ترس بزرگی در دل وجود دارد که ممکن است در این لشکر برای ما مشکلی پیش بیاید. به همین دلیل، حاجب امیر به او گفت که امروز غلامان در مورد اینکه نمیدانند چگونه بر روی شتر بمانند، صحبت کردند و روز آینده اگر جنگی در کار باشد، قادر نخواهند بود که بر روی شترها بجنگند و باید اسبان تازیکان را بگیرند. امیر پاسخی نداد اما به سرعت از محل دور شد.
هوش مصنوعی: خبرهایی از وضعیت ترکمانان به دست آمده است.
هوش مصنوعی: در این روایت، گروهی از افراد گرد هم آمدهاند تا درباره وضعیت نگرانکنندهای که پس از حرکت شاه از سرخس به وجود آمده، صحبت کنند. خبر رسیدن شاه باعث ایجاد ترس و وحشت بزرگی در میان آنها شده است. شخصی به نام طغرل به عنوان رهبر آنها شناخته میشود و پیشنهاد میکند که بهتر است به سوی دهستانها و نواحی گرگان بروند، زیرا آنجا افراد ضعیف و بیدفاعی هستند. او میگوید که اگر موفق نشوند، باید به ری بروند که از نظر نظامی قوی است و از تلافی پادشاه نمیتوانند بگریزند. در جریان گفتگو، برخی از افراد با طغرل موافقت میکنند، اما فردی به نام داود انتقاد میکند و معتقد است که اقدام به این شیوه نادرست است و باید برای نبرد و جنگ آماده باشند. او به هشدار میدهد که اگر بیآنکه دست به کار بزنند، پادشاه این تصور را خواهد داشت که از آنها ترسیدهاند و در نتیجه نیروهای بیشتری به سوی آنها خواهند فرستاد.
هوش مصنوعی: این قحطی که در گذشته و هنوز هم وجود دارد، برای آنها نیز همینطور بوده و هنوز ادامه دارد، همانطور که از اخبار معتبر مشخص شده است. امروز مدت زیادی است که بر سر علف هستیم و اسبها و مردم ما از سرزمینهای بیابانی میآیند. این وضعیت ناچاری است و نباید از آن ترسید. یبغو، طغرل و دیگر فرماندهان گفتند که این نظر درستتر است. آنها دو هزار سوار جوانتر و بدتر از اسب را به سوی خود فرستادند و لشکر خود را که شانزده هزار سواره داشتند، معرفی کردند. از این میان، مقدمهای با ینالیان و پورتگین خواهند فرستاد. باید با احتیاط عمل کرد زیرا وضعیت در حقیقت همینطور است که نشان داده شده است.
هوش مصنوعی: بو سهل در هنگام نشستن به نزد امیر رفت و من هم با او رفتم. پس از مدتی که آرامش بیشتری برقرار شد، بو سهل به امیر گفت: ما در پیش کار دشواری داریم و بهتر است به شهر بهرات برویم و با آن قوم صلحی برقرار کنیم. اما حالا که این گذشت، باید ببینیم که خداوند چه سرنوشتی برای ما رقم زده است، چرا که بزرگترین خطر ما شانزده هزار سوار خوب با گروهی تنبل و بیعلاقه است که در اختیار داریم. بو سهل پاسخ داد: جز صلاح و نیکی نیست. باید تلاش کنیم تا به شهر مرو برسیم، زیرا در آنجا میتوانیم این موضوع را یا با جنگ و یا با صلح حل کنیم. پس از تایید این موضوع، عدهای به نزد وزیر و فرمانده سپاه و دیگر بزرگان فراخوانده شدند و این موضوع به آنها ابلاغ شد. آنها دلگرم شدند و گفتند که دشمنان از ما بسیار ترسیدهاند. وزیر گفت: این موضوع به نظر شبیه شغلی میرسد که داود انجام میدهد و باید تلاش بیشتری شود تا خود را به مرو برسانیم و کسی مانع ما نشود، چرا که در آنجا میتوانیم کاری برای این موضوع انجام دهیم، چون حال دشمنان به گونهای است که نوشتههایی بر ما دارند. همه قبول کردند و به خانههای خود برگشتند. شب را به برنامهریزی جنگ گذراندند. فرماندهان سوارکاران را نصیحت کردند و به آنها امید دادند. امیر ارتگین، حاجب را که خلیفه به نام بگتغدی بود، فراخواند تا با سرپرستان سرا و سربازان مطیعتر این موضوع را در میان بگذارند و آنچه لازم بود را گفتند تا همگی هوشیار باشند. این هم یکی از بدبیاریها بود که بگتغدی را نیامدند و او را آزرده خاطر کردند، چرا که بگتغدی شبیه امیر غلامان بوده و هر چه او میگفت اجرا میکردند، و هر چه او میرفت، ناپسندیده بود که سرنوشت خود را بدین شکل رقم بزند. اگر خداوند چیزی را بخواهد، اسباب آن را فراهم میسازد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.