و امیر از آنجا برخاست و سوی بلخ کشید. در راه نامه رسید از سپاه سالار علی که بوریتگین بگریخت و در میان کمیجیان شد، بنده را چه فرمان باشد؟ از ختلان دم او گیرد و یا آنجا بباشد و یا بازگردد؟ جواب رفت که ببلخ باید آمد تا تدبیر او ساخته آید. و امیر ببلخ رسید روز پنجشنبه چهاردهم صفر [و] بباغ فرود آمد. و سپاه سالار علی نیز در رسید پس از ما بیازده روز و امیر را بدید و گفت «صواب بود دم این دشمن گرفتن که وی در سر همه فساد داشت»، و بازنمود که مردمان ختلان از وی و لشکرش رنج دیدند، و چه لافها زدند و گفتند که هرگاه که سلجوقیان را رسد که خراسان بگیرند، او را سزاوارتر که ملکزاده است.
امیر دیگر روز خلوتی کرد با وزیر و اعیان و گفت: فریضه شد نخست شغل بوریتگین را پیش گرفتن و زو پرداختن درین زمستان، و چون بهار فراز آید قصد ترکمانان کردن. وزیر آواز نداد . امیر گفت: البّته سخن بگویید. گفت: کار جنگ نازک است، خداوندان سلاح را در آن سخن باید گفت، بنده تا تواند در چنین ابواب سخن نگوید، چه گفت بنده خداوند را ناخوش میآید. استادم گفت: خواجه بزرگ را نیک و بد میباید گفت که سلطان اگر چه در کاری مصرّ باشد، چون اندیشه باز- گمارد آخر سخن ناصحان و مشفقان را بشنود. وزیر گفت: من بهیچ حال صواب نمیبینم در چنین وقت که آب براندازند یخ شود لشکر کشیده آید، که لشکر بدو وقت کشند یا وقت نوروز که سبزه رسد یا وقت رسیدن غلّه . ما کاری مهمتر پیش داریم، و لشکر را به بوریتگین مشغول کردن سخت ناصواب است. نزدیک من نامه باید کرد هم بوالی چغانیان و هم به پسران علی تگین که عقد و عهد بستند تا دم این مرد گیرند و حشم وی را بتازند تا هم کاری برآید و هم اگر آسیبی رسد، باری بیکی از ایشان رسد، بلشکر ما نرسد. همگان گفتند: این رایی درست است. امیر گفت: تا من در این نیک بیندیشم. و بازگشتند.
[تصمیم امیر در رفتن در پی بوری تگین]
و پس از آن امیر گفت: صواب آن است که قصد این مرد کرده آید. و هشتم ماه ربیع الأوّل نامه رفت سوی بگتگین چوگاندار محمودی و فرموده آمد تا بر جیحون پلی بسته آید، که رکاب عالی را حرکت خواهد بود سخت زود- و کوتوالی ترمذ پس از قتلغ سبکتگینی امیر بدین بگتگین داده بود و وی مردی مبارز و شهم بود و سالاریها کرده، چنانکه چند جای درین تصنیف بیاوردهام- و جواب رسید که پل بسته آمد بدو جای و در میانه جزیره، پلی سخت قوی و محکم، که آلت و کشتی همه بر جای بود از آن وقت باز که امیر محمود فرموده بود. و بنده کسان گماشت پل را که بسته آمده است از این جانب و از آن جانب، بشب و روز احتیاط نگاه میدارند تا دشمنی حیلتی نسازد و آن را تباه نکند. چون این جواب برسید، امیر کار حرکت ساختن گرفت، چنانکه خویش برود؛ و هیچ کس را زهره نبود که درین باب سخنی گوید، که امیر سخت ضجر میبود از بس اخبار گوناگون [که] میرسید هر روز خللی نو.
و کارهای نا اندیشیده مکرّر کرده آمده بود در مدّت نه سال و عاقبت اکنون پیدا میآمد . و طرفهتر آن بود که هم فرود نمیایستاد از استبداد، و چون فرو توانست ایستاد؟ که تقدیر آفریدگار، جلّ جلاله، در کمین نشسته بود . وزیر چند بار استادم را گفت: میبینی که چه خواهد کرد؟ از آب گذاره خواهد شد در چنین وقت به رمانیدن بوریتگین بدانکه وی بختلان آمد و [از] پنجآب بگذشت. این کاری است که خدای به داند که چون شود، اوهام و خواطر ازین عاجزند. بو نصر جواب داد که «جز خاموشی روی نیست، که نصیحت که بتهمت بازگردد ناکردنی است.» و همه حشم میدانستند و با یکدیگر میگفتند بیرون پرده از هر جنسی چیزی، و بو سعید مشرف را میفراز کردند تامی نبشت، و سود نمیداشت؛ و چون پیش امیر رسیدندی، بموافقت وی سخن گفتندی، که در خشم میشد:
روز آدینه سیزدهم ماه ربیع الأوّل بو القاسم دبیر که صاحب بریدی بلخ داشت گذشته شد. و حال این بو القاسم یک جای بازنمودم درین تاریخ، دیگربار گفتن شرط نیست. دیگر روز شغل بریدی بامیرک بیهقی باز داد امیر، و استادم نیک یاری داد او را درین باب و آزاری که بود میان وی و وزیر برداشت تا آن کار راست ایستاد، و خلعتی نیکو دادند او را.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.