ذکر انفاذ الرّسل فی هذا الوقت الی قدر خان لتجدید العقد و العهد بین الجانبین .
امیر محمود، رضی اللّه عنه، چون دیدار کرد با قدر خان و دوستی مؤکّد گردید بعقد و عهد، چنانکه بیاوردهام پیش ازین سخت مشرّح، مواضعت برین جمله بود که حرّه زینب، رحمة اللّه علیها، از جانب ما نامزد یغانتگین بود پسر قدر خان که درین روزگار او را بغراخان میگفتند- و پارینه سال، چهارصد و چهل و نه، زنده بود و چندان حرص نمود که مر ارسلان خان را فروگرفت و چنان برادر محتشم را بکشت، چون کارش قرار گرفت، فرمان یافت و با خاک برابر شد و سخت نیکو گوید، شعر:
اذا تمّ امردنا نقصه
توقّع زوالا اذا قیل تمّ
و سخت عجب است کار گروهی از فرزندان آدم، علیه السّلام که یکدیگر را بر خیره میکشند و میخورند از بهر حطام عاریت را و آنگاه خود میگذارند و میروند تنها بزیر زمین با وبال بسیار، و درین چه فایده است یا کدام خردمند این اختیار کند؟ و لکن چه کنند که چنان نروند که باقضا مغالبت نرود- و دختری از آن قدر خان بنام امیر محمد عقد نکاح کردند که امیر محمود، رضی اللّه عنه، در آن روزگار اختیار چنان میکرد که جانبها بهر چیزی محمّد را استوار کند، و چه دانست که در پرده غیب چیست؟ پس چون امیر محمّد در بند افتاد و ممکن نگشت آن دختر آوردن، و عقد نکاح تازه بایست کرد بنام امیر مسعود، رضی اللّه عنه، خلوتی کرد روز دوشنبه سوم ماه ربیع الاوّل این سال با وزیر خواجه احمد و استادم بو نصر و درین معنی رأی زدند تا قرار گرفت که دو رسول با نامه فرستاده آید یکی از جمله ندماء و یکی از جمله قضاة، عهد و عقد را، و اتّفاق بر خواجه بو القاسم حصیری که امروز بر جای است، و بر جای باد و بر بو طاهر تبّانی که از اکابر تبانیان بود و یگانه در فضل و علم و ورع و خویشتن داری و با این همه قدّی و دیداری داشت سخت نیکو و خطّ و قلمش همچون رویش - و کم خطّ در خراسان دیدم به نیکوئی خطّ او، و آن جوانمرد سه سال در دیار ترک ماند و بازآمد بر مراد، چون به پروان رسید، گذشته شد، و بیارم این قصّه را بجای خویش و استادم نامه و دو مشافهه نبشت درین باب سخت نادر و بشد آن نسخت، ناچار نسخت کردم آن را که پیچیده کاری است تا دیده آید. و نخست قصّهیی از آن تبانیان برانم که تعلّق دارد بچند نکته پادشاهان و پس از آن نسختها نبشته آید، که در هر فصل از چنین فصول بسیار نوادر و عجایب حاصل شود و من کار خویش میکنم و این ابرام میدهم، مگر معذور دارند.
قصّة الّتباّنیه
تبّانیان را نام و ایّام از امام ابو العبّاس تبّانی، رضی اللّه عنه، برخیزد، و وی جدّ خواجه امام بو صادق تبّانی است، ادام اللّه سلامته، که امروز عمری بسزا یافته است و در رباط مانک علی میمون میباشد و در روزی افزون صد فتوی را جواب میدهد و امام روزگار است در همه علوم. و سبب اتّصال وی بیاورم بدین دولت درین فصل، و پس در روزگار پادشاهان این خاندان، رضی اللّه عنهم اجمعین، برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که وی را فرمودند، بمشیّة اللّه و اذنه . و این بو العباس جدّش ببغداد شاگرد یعقوب ابو یوسف بود پسر ایّوب.
و بو یوسف یعقوب انصاری، قاضی قضاة هرون الرّشید و شاگرد امام ابو حنیفه، رضی اللّه عنهم، از امامان مطلق و اهل اختیار بود بیمنازع . و ابو العبّاس را هم از اصحاب ابو حنیفه شمردهاند که در مختصر صاعدی که قاضی امام ابو العلاء صاعد، رحمه اللّه کرده است، ملاء سلطان مسعود و محمد ابنا السّلطان یمین الدّوله، رضی اللّه عنهم اجمعین، دیدم نبشته در اصول مسائل «این قول بو حنیفه است و از آن بو یوسف و محمد و زفر و بو العبّاس تبّانی و قاضی ابو الهیثم .»
و فقیهی بود از تبّانیان که او را بو صالح گفتندی، خال والده این بو صادق تبّانی.
وی را سلطان محمود تکلیف کرد، بدان وقت که بنشابور بود در سپاهسالاری سامانیان، و بغزنین فرستاد تا اینجا امامی باشد اصحاب بو حنیفه را، رحمة اللّه علیه. و فرستادن وی در سنه خمس و ثمانین و ثلاثمائه . و بدربستیان در آن مدرسه که آنجاست، درس کردی . و قاضی قضاة ابو سلیمان داود بن یونس، ابقاه اللّه، که اکنون بر جای است مقدّمتر و بزرگتر این شهر- هرچند بساحل الحیاة رسیده است و افگار بمانده- و برادرش، قاضی زکّی، محمود، ابقاه اللّه، از شاگردان بو صالح بودند و علم از وی آموختند. و محلّ بو صالح نزدیک امیر محمود تا بدان جایگاه بود که چون گذشته شد در سنه اربعمائه، خواجه ابو العبّاس اسفراینی وزیر را گفت «در مدرسه این امام رو، ماتم وی بدار که وی را فرزندی نیست که ماتم وی بدارد، و من روا داشتمی در دین و اعتقاد خویش که این حق بتن خویش گزاردمی، امّا مردمان ازین گویند و باشد که عیب کنند و از تو محتشمتر ما را چاکر نیست، وزیر و خلیفه مایی.»
و بو بشر تبّانی، رحمه اللّه، هم امام بزرگ بود بروزگار سامانیان و ساخت زر داشت، و بدان روزگار این تشریف سخت بزرگ بوده است که کارها تنگ گرفته بودهاند .
و اگر از خوانندگان این کتاب کسی گوید: این چه درازی است که بو الفضل در سخن میدهد؟ جواب آنست که من تاریخی میکنم پنجاه سال را که بر چندین هزار ورق میافتد و در او اسامی بسیار مهتران و بزرگان است از هر طبقه، اگر حقّی بباب همشهریان خود هم بگزارم و خاندانی بدان بزرگی را پیداتر کنم باید که از من فراستانند .
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به دیدار امیر محمود با قدر خان و ایجاد دوستی و توافق میان آنها اشاره شده است. امیر محمود به منظور تجدید عهد و قهرمانسازی، دختر قدر خان را به نام یغان تگین نامزد کرد. اما با حوادثی مواجه میشود که در نهایت او به قتل برادرش ارسلان خان دست میزند. همچنین، نکاح دختر قدر خان با امیر محمد صورت میگیرد، اما به دلیل شرایط خاص، نقل و انتقال دختر ممکن نمیشود و در نتیجه امیر مسعود به جای او در نظر گرفته میشود.
در این متن به شخصیتهای مهم و تاریخی، ویژهگیهای علم و فضل آنها و نیز کنشهای سیاسی و اجتماعی آن زمان اشاره شده است. نویسنده در تلاش است تا وقایع تاریخی و تأثیرات آن بر جامعه را به تصویر بکشد و در عین حال به مسائل اخلاقی و انسانی نیز توجه داشته باشد.
هوش مصنوعی: فرستادن پیامبران در این زمان به قدر خان به منظور تجدید توافق و پیمان بین دو طرف است.
هوش مصنوعی: امیر محمود، وقتی که با قدر خان ملاقات کرد و دوستیشان بیشتر شد، به توافق و عهدی رسیدند. همانطور که قبلاً توضیح دادهام، حرّه زینب، که یادش گرامی باد، از طرف ما به یغانتگین، پسر قدر خان، نامزد بود. در آن زمان او را بغراخان مینامیدند و در سال ۴۴۹ هجری زنده بود. او بسیار طمعورز بود و در پی قدرت، ارسلان خان را تحت کنترل خود درآورد و برادرش را کشت. وقتی کار او به نتیجه رسید، به او فرمان داده شد و به خاک سپرده شد، و شعر خوبی در مورد او گفته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که جوانی به کمال میرسد، باید انتظار زوال و کاهش او را هم داشت، چون کمال و زیبایی عمر موقتی دارند.
هوش مصنوعی: کار گروهی انسانها جای تعجب زیادی دارد؛ زیرا آنها به طمع دنیا یکدیگر را میخورند و نابود میکنند. آنگاه با بار سنگینی از اعمال بد خود به زیر زمین میروند، و این کار چه فایدهای دارد؟ کدام انسان عاقل چنین انتخابی میکند؟ اما از آنجا که لازم است این روند ادامه یابد، داستانی در ارتباط با امیر محمد و امیر محمود مطرح است. امیر محمود در آن زمان تصمیماتی میگرفت که به نفع محمد باشد، اما چه کسی میداند در باطن حوادث چه میگذرد؟ وقتی امیر محمد به بند افتاد و نتوانست آن دختر را بیاورد، باید عقد جدیدی برای امیر مسعود بسته میشد. در این راستا، تصمیم به ارسال دو پیامرسان به همراه نامهای گرفته شد که یکی از ندماء و دیگری از قضات بود. توافقاتی نیز بر سر خواجه بو القاسم و بو طاهر انجام شد که افراد با فضیلت و عالم بودند. این جوانمرد سه سال در دیار ترک ماند و سپس به مراد خود رسید. وقتی به پروان رسید، داستان را به جایی خواهد رساند و چندین نکته از حکایات پادشاهان را بازگو خواهد کرد. در هر فصل از این داستانها نوادر و شگفتیهای زیادی وجود دارد و او کار خود را انجام میدهد و امیدوار است که مورد عذرخواهی قرار گیرد.
هوش مصنوعی: داستان تبانیه به یک موضوع خاص اشاره دارد که میتواند شامل تجارب، چالشها یا وقایعی باشد که به نوعی با ارتباط یا تعامل انسانی مرتبط هستند. در این داستان ممکن است شخصیتها با موقعیتهای متفاوتی روبرو شوند و از طریق این تجربیات، درسها یا پیامهایی درباره زندگی و روابط یاد بگیرند. این روایت میتواند شامل احساسات، تنشها و درگیریهایی باشد که نشاندهنده جنبههای مختلف زندگی انسانی است.
هوش مصنوعی: تبّانیان به نام و روزگار امام ابو العبّاس تبّانی، که خداوند بر او رحمت دهد، شناخته میشوند. او جدّ خواجه امام بو صادق تبّانی است که خداوند عمرش را دراز کرده و اکنون در رباط مانک علی میمون زندگی میکند. در هر روز، او به بیش از صد فتوی پاسخ میدهد و در تمام علوم امام روزگار به شمار میرود. در این فصل، دلایلی برای ارتباط او با این دولت بیان میشود. همچنین در دوران پادشاهان این خاندان، که خداوند بر همگان رحمت کند، او از پیشواییها و قضایا و مشاغل دیگر برگزیده شد به اذن و مشیت خداوند. امام ابو العبّاس، جدّش در بغداد شاگرد یعقوب ابو یوسف بود که پسر ایوب است.
هوش مصنوعی: یوسف یعقوب انصاری، قاضی بزرگ و شاگرد امام ابو حنیفه، یکی از پیشوایان معتبر و برجسته محسوب میشد. همچنین ابو العبّاس نیز از شاگردان امام ابو حنیفه به شمار میآمد و در یک متن کوتاه مربوط به قاضی امام ابو العلاء صاعد، نام او به همراه برخی دیگر از شخصیتهای مشهور ذکر شده است. در این متن، اصول مسائل فقهی بیان شده و به قول امام ابو حنیفه اشاره شده که از دیگر فقها نظیر یوسف، محمد، زفر و ابو العبّاس نیز دنبالهرو آن هستند.
هوش مصنوعی: فقیهی از تبّان وجود داشت که به او بو صالح میگفتند و او پسر خاله مادر بو صادق تبّانی بود.
هوش مصنوعی: سلطان محمود در زمانی که در بنشابور بود و فرمانده سپاه سامانیان بود، شخصی را به عنوان امام از پیروان ابوحنیفه به بغزنین فرستاد. این اقدام در سال 385 هجری انجام شد. او در مدرسهای در بدربستیان به تدریس مشغول شد. قاضی القضاة ابوسلیمان داود بن یونس، که در آن زمان مقام بالایی در این شهر داشت، با برادرش قاضی زکی محمود، از شاگردان ابوصالح بودند و از او علم آموختند. در سال 400 هجری، خواجه ابوالعباس اسفراینی، وزیر، به سلطان محمود گفت که برای امام مراسم سوگواری برپا کند، زیرا او فرزندی ندارد که عزاداری کند و مردم ممکن است از او انتقاد کنند. او تأکید کرد که از نظر دین و اعتقاد، این کار را درست میداند و به این دلیل خواستار سوگواری برای امام شد.
هوش مصنوعی: بو بشر تبّانی، رحمهاللّه، یکی از امامان بزرگ در دوران سامانیان بود و دارای مقام و اعتبار بالایی بود. در آن زمان، این منصب و مقام بسیار مهم و پراهمیت محسوب میشد، بهگونهای که مسئولیتها و کارها نیز به شدت محدود و چالشبرانگیز بودند.
هوش مصنوعی: اگر کسی از خوانندگان این کتاب بگوید که چرا بو الفضل اینقدر طولانی صحبت میکند، پاسخ این است که من تاریخی را روایت میکنم که شامل پنجاه سال و بر روی چندین هزار صفحه است. در این تاریخ، نامهای بسیاری از افراد مهم و بزرگ از هر طبقه وجود دارد. اگر بخواهم حقی را برای همشهریان خود به ثبت برسانم و خانوادهای بزرگ را معرفی کنم، باید این جزئیات را به تفصیل بیان کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.