دیگر روز بدرگاه آمد و با خلعت نبود که بر عادت روزگار گذشته قبایی ساخته کرد و دستاری نیشابوری یا قاینی، که این مهتر را، رضی اللّه عنه، با این جامهها دیدندی بروزگار. و از ثقات او شنیدم چون بو ابراهیم قاینی کدخدایش و دیگران، که بیست و سی قبا بود او را یک رنگ که یک سال میپوشیدی و مردمان چنان دانستندی که یک قباست و گفتندی: سبحان اللّه! این قبا از حال بنگردد؟ اینت منکر و بجد مردی!- و مردیها و جدهای او را اندازه نبود، و بیارم پس از این بجای خویش- و چون سال سپری شدی، بیست و سی قبای دیگر راست کرده، بجامه خانه دادندی.
این روز چون بخدمت آمد و بار بگسست، سلطان مسعود، رضی اللّه عنه، خلوت کرد با وزیر و آن خلوت تا نماز پیشین بکشید، و گروهی از بیم خشک میشدند و طبلی بود که زیر گلیم میزدند و آواز پس از آن برآمد و منکر برآمد، نه آنکه من و یا جز من بر آن واقف گشتندی بدان چه رفت در آن مجلس، امّا چون آثار ظاهر میشد از آنچه گروهی را شغلها فرمودند و خلعتها دادند و گروهی را برکندند و قفا بدریدند و کارها پدید آمد، خردمندان دانستند که آن همه نتیجه آن یک خلوت است.
و چون دهل درگاه بزدند، نماز پیشین خواجه بیرون آمد و اسب وی بخواستند و بازگشت. و این روز تا شب کسانی که ترسیده بودند، میآمدند و نثار میکردند. و بو محمد قاینی دبیر را که از دبیران خاصّ او بود و در روزگار محنتش دبیری خواجه ابو القاسم کثیر میکرد بفرمان امیر محمود و پس از آن بدیوان حسنک بود، و ابراهیم بیهقی دبیر را که به دیوان ما میبود، خواجه این دو تن را بخواند و گفت: دبیران را ناچار فرمان نگاه باید داشت و اعتماد من بر شما آن است که بود، فردا بدیوان باید آمد و بشغل و کتابت مشغول شد و شاگردان و محرّران را بیاورد.
گفتند: فرمانبرداریم. و بو نصر بستی دبیر که امروز بر جای است، مردی سدید و دبیری نیک و نیکو خط، بهندوستان خواجه را خدمتها کرده بود و کرمعهدی نموده در محنتش و چون خلاص یافت با وی تا بلخ بیامد، وی را بنواخت و بزرگ شغلی فرمود او را و بمستحثّی رفت و بزرگ مالی یافت و بو محمد و ابراهیم گذشته شدهاند، ایزدشان بیامرزاد، و بو نصر بر جای است و بغزنی بمانده بخدمت آن خاندان، و بروزگار وزارت خواجه عبد الرّزاق، دام تمکینه، صاحب دیوان رسالت وی بود.
و بو عبد اللّه پارسی را بنواخت و همه در پیش خواجه او کار میکرد. و این بو عبد اللّه بروزگار وزارت خواجه صاحب برید بلخ بود و کاری باحشمت داشت، و بسیار بلا دید در محنتش و امیرک بیهقی در عزل وی از غزنین بتسجیل برفت، چنانکه بیاوردم، و مالی بزرگ از وی بستدند. و دیگر روز، سه شنبه خواجه بدرگاه آمد و امیر را بدید و پس بدیوان آمد. مصلّای نماز افکنده بودند نزدیک صدر وی از دیبای پیروزه، و دو رکعت نماز بکرد و پس بیرون از صدر بنشست، دوات خواست، بنهادند و دسته کاغذ و درج سبک، چنانکه وزیران را برند و نهند. و برداشت و آنجا نبشت که:
«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، الحمد للّه ربّ العالمین و الصّلوة علی رسوله المصطفی محمّد و آله اجمعین، و حسبی اللّه و نعم الوکیل. الّلهم اعنّی لما تحبّ و ترضی برحمتک یا ارحم الرّاحمین. لیطلق علی الفقراء و المساکین شکرا للّه ربّ العالمین من الورق عشرة آلاف درهم و من الخبز عشرة آلاف و من اللحم خمسة آلاف و من الکرباس عشرة آلاف ذراع»، و آن را بدویتدار انداخت و در ساعت امضا کرد . پس گفت: متظلّمان را و ارباب حوائج را بخوانند. چندتن پیش آوردند و سخن ایشان بشنید و داد بداد و بخشنودی بازگردانید و گفت: مجلس دیوان و در سرا گشاده است و هیچ حجاب نیست، هر کس را که شغلی است میباید آمد. و مردمان بسیار دعا گفتند و امید گرفتند.
و مستوفیان و دبیران آمده بودند و سخت برسم نشسته برین دست و بر آن دست.
روی بدیشان کرد و گفت «فردا چنان آیید که هرچه از شما پرسم، جواب توانید دادن و حوالت نکنید. تا اکنون کارها سخت ناپسندیده رفته است و هرکسی بکار خود مشغول بوده و شغلهای سلطان ضایع. و احمد حسن شمایان را نیک شناسد، بر آن جمله که تا اکنون بوده است، فرانستاند و باید تا پوست دیگر پوشید و هر کسی شغل خویش کند.» هیچ کس دم نزد و همگان بترسیدند و خشک فروماندند . خواجه برخاست و بخانه رفت. و آن روز تا شب نیز نثار میآوردند، نماز دیگر نسختها بخواست و مقابله کرد با آنچه خازنان سلطان و مشرفان درگاه نبشته بودند و آن را صنف صنف پیش امیر آوردند، بیاندازه مالی از زرّینه و سیمینه و جامههای نابریده و غلامان ترک گرانمایه و اسبان و اشتران بیشبها و هر چیزی که از زینت و تجمّل پادشاهی بود هر چه بزرگتر. امیر را از آن سخت خوش آمد و گفت «خواجه مردی است تهیدست، چرا این بازنگرفت؟ و فرمود تا ده هزار دینار و پانصد هزار درم و ده غلام ترک قیمتی و پنج مرکب خاصّ و دو استر زینی و ده اشتر عبدوس بنزد او برد. چون عبدوس با آن کرامت بنزدیک خواجه رسید برخاست و زمین بوسه داد و بسیار دعا گفت و عبدوس بازگشت.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.