و از حدیث حدیث شکافد، در ذو الرّیاستین که فضل سهل را گفتند و ذو الیمینین که طاهر را گفتند و ذو القلمین که صاحب دیوان رسالت مأمون بود قصّهیی دراز بگویم تا اگر کسی نداند، او را معلوم شود: چون محمّد زبیده کشته شد و خلافت بمأمون رسید، دو سال و چیزی بمرو بماند، و آن قصّه دراز است، فضل سهل وزیر خواست که خلافت از عباسیان بگرداند و بعلویان آرد. مأمون را گفت: نذر کرده بودی بمشهد من و سوگندان خورده که اگر ایزد، تعالی، شغل برادرت کفایت کند و خلیفت گردی، ولیعهد از علویان کنی، و هر چند بر ایشان نماند، تو باری از گردن خود بیرون کرده باشی و از نذر و سوگند بیرون آمده. مأمون گفت: سخت صواب آمد، کدام کس را ولیعهد کنیم؟ گفت: علی بن موسی الرّضا که امام روزگار است و بمدینه رسول، علیه السّلام، میباشد. گفت: پوشیده کس باید فرستاد نزدیک طاهر و بدو بباید نبشت که ما چنین و چنین خواهیم کرد، تا او کس فرستد و علی را از مدینه بیارد و در نهان او را بیعت کند و بر سبیل خوبی بمرو فرستد تا اینجا کار بیعت و ولایت عهد آشکارا کرده شود. فضل گفت «امیر المؤمنین را بخطّ خویش ملطّفهیی باید بنبشت.» در ساعت دویت و کاغذ و قلم خواست و این ملطّفه را بنبشت و بفضل داد.
فضل بخانه بازآمد و خالی بنشست و آنچه نبشتنی بود، نبشت و کار راست کرد و معتمدی را با این فرمانها نزدیک طاهر فرستاد. و طاهر بدین حدیث سخت شادمانه شد، که میلی داشت بعلویان، آن کار را چنانکه بایست، بساخت و مردی معتمد را از بطانه خویش نامزد کرد تا با معتمد مأمون بشد، و هر دو بمدینه رفتند و خلوتی کردند با رضا و نامه عرضه کردند و پیغامها دادند. رضا را سخت کراهیت آمد که دانست که آن کار پیش نرود، امّا هم تن درداد. از آنکه از حکم مأمون چاره نداشت و پوشیده و متنکّر ببغداد آمد و وی را بجایی نیکو فرود آوردند .
پس یک هفته که بیاسوده بود در شب طاهر نزدیک وی آمد سخت پوشیده و خدمت کرد نیکو و بسیار تواضع نمود و آن ملطّفه بخطّ مأمون بر وی عرضه کرد و گفت: نخست کسی منم که بفرمان امیر المؤمنین، خداوندم ترا بیعت خواهم کرد. و چون من این بیعت بکردم، با من صد هزار سوار و پیاده است، همگان بیعت کرده باشند. رضا، روّحه اللّه، دست راست را بیرون کرد تا بیعت کند، چنانکه رسم است، طاهر دست چپ پیش داشت. رضا گفت: این چیست؟ گفت: راستم مشغول است به بیعت خداوندم، مأمون، و دست چپ فارغ است، ازان پیش داشتم . رضا از آنچه او بکرد، او را بپسندید و بیعت کردند. و دیگر روز رضا را گسیل کرد با کرامت بسیار .
او را تا بمرو آوردند و چون بیاسود، مأمون خلیفه در شب بدیدار وی آمد، و فضل سهل با وی بود، و یکدیگر را گرم بپرسیدند، و رضا از طاهر بسیار شکر کرد و آن نکته دست چپ و بیعت بازگفت. مأمون را سخت خوش آمد و پسندیده آمد، آنچه طاهر کرده بود. گفت: ای امام، آن نخست دستی بود که بدست مبارک تو رسید، من آن چپ را راست نام کردم. و طاهر را که ذو الیمینین خوانند سبب این است. پس از آن آشکارا گردید کار رضا، و مأمون او را ولیعهد کرد و علمهای سیاه برانداخت و سبز کرد و نام رضا بر درم و دینار و طراز جامهها نبشتند و کار آشکارا شد و مأمون رضا را گفت: ترا وزیری و دبیری باید که از کارهای تو اندیشه دارد. او گفت: یا امیر المؤمنین، فضل سهل بسنده باشد که او شغل کدخدائی مرا تیمار دارد و علی [بن ابی] سعید صاحب دیوان رسالت خلیفه که از من نامهها نویسد. مأمون را این سخن خوش آمد و مثال داد این دو تن را تا این شغل کفایت کنند. فضل را ذو الرّیاستین ازین گفتندی و علی [بن ابی] سعید را ذو القلمین. آنچه غرض بود، بیاوردم ازین سه لقب، و دیگر قصّه بجا ماندم که دراز است و در تواریخ پیداست.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستان تغییر خلافت از عباسیان به علویان و نقش مهم فضل سهل و طاهر در این روند روایت میشود. پس از کشته شدن محمد زبیده و رسیدن خلافت به مأمون، فضل سهل وزیر تصمیم میگیرد که مأمون را به ولی عهدی از علویان برساند و پیشنهاد میکند که علی بن موسی الرضا را به عنوان ولی عهد انتخاب کنند. مأمون با این پیشنهاد موافقت میکند و به طاهر دستور میدهد تا علی را از مدینه بیاورد و در نهان با او بیعت کند.
پس از توافق و بیعت، مأمون به همراه فضل سهل به ملاقات علی میرود و بلافاصله او را مورد احترام قرار میدهد و پس از بیعت، علی به مرو منتقل میشود. مأمون بر این اساس علی را ولی عهد میکند و نام او را روی سکهها و لباسهای حکومتی مینویسد. در این میان، فضل به عنوان ذو الریاستین و علی بن ابی سعید به عنوان ذو القلمین شناخته میشوند. داستان نشاندهنده پیچیدگیهای سیاسی و دینی آن زمان و تلاشها برای تثبیت قدرت است.
هوش مصنوعی: در زمانی که محمد زبیده کشته شد و مأمون به خلافت رسید، او دو سال و اندی را در مرو گذراند. فضل سهل، وزیر مأمون، قصد داشت خلافت را از دست عباسیان خارج کرده و به علویان واگذار کند. او به مأمون یادآوری کرد که او در گذشته نذر کرده بود که اگر خدا او را به خلافت برساند، ولیعهدی از علویان انتخاب کند. مأمون به این پیشنهاد پاسخ مثبت داد و از فضل خواست که کسی را به عنوان ولیعهد معرفی کند. فضل پیشنهاد داد که علی بن موسی الرضا، که در آن زمان امام معروفی بود، انتخاب شود. مأمون تصمیم گرفت تا فردی را به نزد طاهر بفرستد تا این موضوع بهطور محرمانه برای علی بن موسی الرضا اطلاعرسانی شود و او را به مرو بیاورد. فضل سهل همچنین اظهار داشت که مأمون باید نامهای برای این منظور بنویسد. به همین دلیل، مأمون به سرعت کاغذ و قلم خواست و نامه را نوشت.
هوش مصنوعی: فضل به خانه برگشت و در حالی که تنها نشسته بود، اقداماتی که باید انجام میداد را نوشت و کارها را سامان داد. او معتمدی را با این دستورات به نزد طاهر فرستاد. طاهر از این موضوع بسیار خوشحال شد، زیرا تمایل داشت به علویان کمک کند و کار را به درستی انجام دهد. او یکی از افراد مورد اعتماد خود را انتخاب کرد تا با معتمد مأمون همکاری کند، و هر دو به مدینه رفتند و با رضا ملاقات کردند و نامهها و پیامها را به او ارائه دادند. رضا از این مسئله ناخشنود شد چون احساس کرد که این کار پیش نخواهد رفت، اما با این حال تسلیم شد چرا که چارهای جز پیروی از فرمان مأمون نداشت و در نهایت به بغداد آمد و در مکانی مناسب اسکان داده شد.
هوش مصنوعی: پس از یک هفته استراحت، طاهر در شب نزدیک رضا آمد. او به شدت پوشیده بود و به خوبی خدمت کرد و بسیار متواضع بود. طاهر نامهای از مأمون را به او ارائه داد و گفت: "من نخستین کسی هستم که به فرمان امیر المؤمنین، قصد دارم با شما بیعت کنم. و وقتی که من این بیعت را بکنم، با من صد هزار سوار و پیاده خواهند بود که همگی بیعت خواهند کرد." رضا دست راستش را برای بیعت بیرون آورد، ولی طاهر دست چپش را جلو آورد. رضا پرسید: "این چیست؟" طاهر پاسخ داد: "دستم برای بیعت با خداوند مأمون مشغول است و دست چپم فارغ است، به همین دلیل آن را پیش آوردهام." رضا از رفتار طاهر خشنود شد و با او بیعت کرد. روز بعد نیز مأمون با احترام بسیاری رضا را فرستاد.
هوش مصنوعی: او را به بمرو آوردند و وقتی که استراحت کرد، مأمون خلیفه شب به دیدن او آمد و فضل سهل هم همراهش بود. آنها با هم به گرمی گفتگو کردند و رضا از طاهر بسیار سپاسگزاری کرد و موضوع بیعت و دست چپ را بازگو کرد. مأمون از کار طاهر خیلی خوشش آمد و آن را پسندید. او گفت: "ای امام، این اولین دستی است که به دست مبارک تو رسید و من این دست چپ را راست نامیدم." به همین دلیل، طاهر را ذو الیمینین خواندند. بعد از آن، کار رضا به وضوح مشخص شد و مأمون او را ولیعهد کرد و علمهای سیاه را برداشت و به رنگ سبز درآورد و نام رضا را بر سکهها و لباسها نوشتند. مأمون به رضا گفت: "تو به وزیری و دبیری نیاز داری که بر کارهایت نظارت کند." رضا پاسخ داد: "ای امیر المؤمنین، فضل سهل برای این کار کافی است زیرا او به کارهای من رسیدگی میکند و علی [بن ابی] سعید، که مسئول نوشتن نامهها به خلیفه است." مأمون از این سخن خوشش آمد و بر این دو نفر نامهایی گذاشت تا وظایفشان به خوبی انجام شود. فضل را ذو الرّیاستین و علی [بن ابی] سعید را ذو القلمین نامید. این سه لقب مهم بود و داستانهای دیگری نیز هست که در تاریخها آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.