گنجور

 
ابوالفضل بیهقی

و امّا حدیث ملطّفه‌ها؛ بدان وقت که مأمون به مرو بود و طاهر و هرثمه به در بغداد برادرش محمّد زبیده را درپیچیدند و آن جنگهای صعب می‌رفت و روزگار می‌کشید، از بغداد مقدّمان و بزرگان و اصناف مردم به مأمون تقرّب‌ می‌کردند و ملطّفه‌ها می‌نبشتند. و از مرو نیز گروهی از مردم مأمون به محمّد تقرّب می‌کردند و ملطّفه‌ها می‌نبشتند و مأمون فرموده‌بود تا آن ملطّفه‌ها را در چندین سفط نهاده‌بودند و نگاه می‌داشتند و همچنان محمّد. و چون محمّد را بکشتند و مأمون به بغداد رسید، خازنان‌، آن ملطّفه‌ها را که محمّد نگاه داشتن فرموده‌بود، پیش مأمون آوردند و حال آن ملطّفه‌ها که از مرو نبشته‌بودند، بازنمودند. مأمون خالی کرد با وزیرش، حسن بن سهل و حال سفطهای خویش و از آنِ برادر بازراند و گفت: «در این باب چه باید کرد؟» حسن گفت: «خائنان هر دو جانب را دور باید کرد.» مأمون بخندید و گفت: «یا حسن، آنگاه از دو دولت کس نماند و بروند و به دشمن پیوندند و ما را درسپارند. و ما دو برادر بودیم، هر دو مستحقّ تخت و ملک. و این مردمان نتوانستند دانست که حال میان ما چون خواهدشد؛ بهترآمدِ خویش را می‌نگریستند. هرچند آنچه کردند، خطا بود که چاکران را امانت نگاه می‌باید داشت و کس بر راستی زیان نکرده‌است. و چون خدای -عزَّ و جلّ- خلافت به ما داد، ما این فروگذاریم‌ و دردی‌ به دل کس نرسانیم.» حسن گفت: «خداوند بر حقّ است در این رای بزرگ که دید و من بر باطلم. چشم بد دور باد.» پس مأمون فرمود تا آن ملطّفه‌ها بیاوردند و بر آتش نهادند تا تمام بسوخت. و خردمندان دانند که غور این حکایت چیست و هر دو تمام شد و پس به سرِ تاریخ بازشدم‌.

و غرض در آوردن حکایات، آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همّتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهی وی را برکشد، حیلت سازد تا به تکلیف‌ و تدریج و ترتیب جاه خویش را زیادت کند و طبع خویش را بر آن خو ندهد که آن درجه که فلان یافته‌است، دشوار است بدان رسیدن، که کند و کاهل‌ شود، یا فلان علم که فلان کس داند، بدان چون توان رسید؛ بلکه همّت برگمارد تا بدان درجه و بدان علم برسد که بزرگ عیبی‌ باشد مردی را که خدای -عزَّ و جلّ- بی پرورش‌ داده‌باشد همّتی بلند و فهمی تیز و وی تواند که درجه‌یی بتواند یافت یا علمی بتواند آموخت و تن را بدان ننهد و به عجز بازگردد. و سخت نیکو گفته‌است در این باب یکی از بزرگان: شعر            و لم أرَ في عیوبِ النّاسِ شیئاً     کنقصِ القادرینَ علی التَّمامِ                 و فائده کتب و حکایات و سِیَر گذشته، این است که آن را بتدریج برخوانند و آنچه بباید و به کار آید، بردارند. و اللّهُ ولیُّ التَّوفیق‌ِ.

 
 
 
از گنجینهٔ گنجور دیدن کنید!
بخش ۱۴ به خوانش سعید شریفی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم