امیر شهاب الدّوله -رَضِيَ اللّهُ عنه- چون از دامغان برفت، نامهها فرمود سوی سپاهسالار خراسان، غازی حاجب و سوی قضاة و اعیان و رئیس و عمّال که «وی آمد و چنان باید که کارها ساخته باشند و حاجب غازی که اثری بدان نیکویی از وی ظاهر گشتهاست و خدمتی بدان تمامی کرده، ثمرتی سخت بانام خواهد یافت. باید که به خدمت آید با لشکرها، چه آنکه با وی بودند و چه آنکه به نوی فراز آوردهاست، همه آراسته با سلاح تمام و دانستهآید که آن کسان را که به نوی اثبات کردهاست، هم بر آن جمله که وی دیدهاست و کردهاست، بداشتهآید و نواخت و زیادتها باشد. و علفها که عمّال و رئیس را باید ساخت، دانیم که آماده است و اگر در چیزی خلل است، بزودی در باید یافت که آمدن ما سخت نزدیک است.» چون نامهها دررسید با خیلتاش مسرع، حاجب غازی و دیگران کارها بجدتر پیش گرفتند و آنچه ناساخته بود، بتمامی بساختند و هر تکلّف که گمان گشت اهل سلاح به جای آوردند.
و امیر مسعود به روستای بیهق رسید، در ضمان سلامت و نصرت. و غازی سپاهسالار خراسان به خدمت استقبال رفت با بسیار لشکر و زینتی و اهبتی تمام بساخت.
امیر بر بالایی بایستاد و غازی پیش رفت و سه جای زمین بوسه داد. امیر فرمود تا او را کرامت کردند و بازو گرفتند تا فراز آمد و رکاب امیر ببوسید. امیر گفت: «آنچه بر تو بود کردی. آنچه ما را میباید کرد، بکنیم. سپاهسالاری دادیم تو را امروز. چون در ضمان سلامت به نشابور رسیم، خلعت بسزا فرمودهآید.» و غازی سه بار دیگر زمین بوسه داد و سیاهداران اسب سپاهسالار خواستند و برنشاندند و دور از امیر بایستاد و نقیبان را بخواند و گفت: «لشکر را باید گفت تا بتعبیه درآیند و بگذرند تا خداوند ایشان را ببیند و مقدّمان و پیشروان نیکو خدمت کنند.» نقیبان بتاختند و آگاه کردند و بگفتند و آوازهای بوق و دهل و نعرهٔ مردان بخاست سخت بقوّت. و نخست جنیبتان بسیار با سلاح تمام و برگستوان و غلامان ساخته با علامتها و مطردها و خیل خاصّهٔ او، بسیار سوار و پیاده و بر اثر ایشان خیل یکیک سرهنگ میآمد، سخت نیکو و تمامسلاح و خیلخیل میگذشت و سرهنگان زمین بوسه میدادند و میایستادند. و از چاشتگاه تا نماز پیشین روزگار گرفت تا همگان بگذشتند. پس امیر، غازی سپاهسالار را و سرهنگان را بنواخت و نیکوئی گفت و از آن بالا براند و به خیمه فرودآمد.
و دیگر باره برنشست و قصد شهر کرد و مسافت سه فرسنگ بود. میان دو نماز حرکت کردهبود و به خوابگاه [به شهر] آمد و در شهر نشابور بس کس نماندهبود که همه به خدمت استقبال یا نظاره آمدهبودند و دعا میکردند و قرانخوانان قران همیخواندند. امیر -رَضِيَ اللّهُ عنه- هر کس را از اعیان نیکوییها میگفت، خاصّه قاضی امام صاعد را که استادش بود. و مردمان بدین مَلِک تشنه بودند. روزی بود که کس مانند آن یاد نداشت. و چون به کرانهٔ شهر رسید، فرمود تا قوم را بازگردانیدند و پس سوی باغ شادیاخ کشید و به سعادت فرودآمد، دهم شعبان این سال. و بناهای شادیاخ را به فرشهای گوناگون بیاراستهبودند، همه از آنِ وزیر حسنک؛ از آن فرشها که حسنک ساختهبود از جهت آن بناها که مانند آن کس یاد نداشت و کسانی که آنرا دیدهبودند، در اینجا نبشتم تا مرا گواهی دهند.



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: امیر شهابالدوله رضی الله عنه، پس از ترک دامغان، نامههایی به سپاه سالار خراسان، غازی حاجب و دیگر مقامات ارسال کرد تا از آمادگی کامل برای استقبال از وی اطمینان حاصل کند. غازی حاجب، با تدارکات و لشکری منظم، به استقبال امیر رفت و با احترام و مراسم خاصی او را پذیرفت. امیر به غازی سپاه سالار لقب داد و پس از مراسم استقبال در مسیر شهر نشابور به حرکت درآمدند. در این شهر، مردم با شور و شوق به استقبال امیر آمده بودند و دعا و قرآن خوانی میکردند. امیر پس از رسیدن به باغ شادیاخ و مشاهده زیباییهای آن، از این بازدید رضایت داشت و آن را به یادگار گذاشت.
هوش مصنوعی: امیر شهابالدوله، رضی الله عنه، وقتی از دامغان رفت، نامههایی به سپاه سالار خراسان، غازی حاجب و قضات و افراد برجسته و کارکنان فرستاد و در آن نامهها نوشت که باید برای آمادهسازی کارها تلاش کنند. او از غازی حاجب قدردانی کرد و گفت که او کارهای خوبی انجام داده و خدمات زیادی ارائه کرده و به زودی در این زمینه پاداشی شایسته خواهد گرفت. همچنین تاکید کرد که تمامی افراد، چه کسانی که با او هستند و چه کسانی که به نحوی به عنوان پشتیبان آمدهاند، باید به خوبی مجهز به سلاح باشند. او همچنین اشاره کرد که کارهای دیگر باید بر اساس مستندات پیشینش به اتمام برسد و از زحمات آنها قدردانی خواهد شد. او بر این نکته هم تاکید کرد که موارد ضروری برای تهیه علوفه نیز باید آماده باشد و اگر مشکلی وجود دارد، به زودی باید رفع شود چرا که ورود آنها به منطقه نزدیک است. به محض اینکه نامهها به دست حاجب غازی و سایرین رسید، آنها با جدیت بیشتری به کارها پرداخته و تمامی کارهای ناقص را به اتمام رساندند و هرگونه تدابیر لازم برای آمادهسازی افراد مسلح را انجام دادند.
هوش مصنوعی: امیر مسعود به روستای بیهق رسید و با سلامتی و پیروزی به استقبال سپاه سالار خراسان رفت. او همچنین با لشکری بسیار زیاد و با زینت و شکوه کامل به این دیدار آماده شده بود.
هوش مصنوعی: امیر بر بلندی ایستاد و غازی به جلو رفت و سه بار به زمین بوسه زد. امیر دستور داد تا او را مورد احترام قرار دهند و سپس او را به سوی خود فراخواند تا پایش را ببوسد. امیر فرمود: «تو آنچه را که بر عهدهات بود انجام دادی، حالا آنچه که بر عهده ماست، باید انجام دهیم.» امروز به تو فرماندهی سپاه دادیم و وقتی به بنشابور رسیدیم، لباس شایستهای برای تو فرستاده خواهد شد. غازی دوباره سه بار به زمین بوسه داد و سیاهداران اسب فرمانده سپاه را خواستند و او را سوار کردند و از امیر دور ایستاد. سپس نقیبان را فراخواند و گفت: «باید به لشکر بگویید تا آماده شوند و بگذرند تا خداوند آنان را ببیند و مقدمان و پیشگامان به خوبی خدمت کنند.» نقیبان به تندی حرکت کردند و خبر را اعلام کردند و صدای بوق و طبل و نعره مردان به شدت به گوش رسید. ابتدا گروهی از نجاتدهندگان با تمامی سلاحها و پرچمها و غلامانشان با علامتها و به همراه گروه ویژهاش سوار و پیاده آمدند و بعد به ترتیب سرهنگها با تجهیزات کامل حضور یافتند و زمین بوسه زدند و ایستادند. از زمان صبح تا نزدیک نماز ظهر این مراسم ادامه داشت تا همه گذشتند. سپس امیر غازی فرمانده سپاه و سرهنگان را مورد لطف و تحسین قرار داد و از آنجا به سوی خیمه فرود آمد.
هوش مصنوعی: او دوباره سوار شد و به سمت شهر حرکت کرد. مسافت سه فرسنگ بود و در میان دو نماز راه افتاد و به خوابگاهش در شهر [بشهر] رسید. در نشابور دیگر کسی نمانده بود و همه برای استقبال یا تماشای او آمده بودند و دعا میکردند و گروهی قرآن میخواندند. امیر، رضی الله عنه، درباره هر کسی از بزرگان نیکیها سخن میگفت، بهویژه درباره قاضی امام صاعد که استادش بود. مردم در این ملک به شدت تشنه بودند و آن روز به یاد ماندنی بود. هنگامی که به حاشیه شهر رسید، دستور داد تا مردم را به عقب برگردانند و سپس به سمت باغ شادیاخ رفت و در دهم شعبان این سال با خوش شانسی فرود آمد. بناهای شادیاخ با فرشهای گوناگون تزیین شده بودند که همه آنها از حسنک، وزیر او ساخته شده بود و هیچ کس دیگر چنین چیزهایی را به یاد نداشت. من افرادی را که آنجا بودند نمیتوانم بنویسم تا شهادت دهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.