غرٌنده و سهمناک و توفنده
بر دشت گذشت تند طوفانی
تخمی زبنفشه برگرفت از دشت
وافکند ورا به طرف بستانی
بر بستر وی بتافت خورشیدی
بر مدفن وی چکید بارانی
شد زنده و ریشه داد و ساق آورد
وز ساق دمید سبز پیکانی
بشکفت کبودچشم و نیلیچهر
لاغر تنی و ضعیف ستخوانی
اینسو نگرست، دید بنشسته
بر تخت بنفشهای چو سلطانی
فربه بری و گشاده رخساری
خندان لبی و سپید دندانی
بنهاده به فرق بر مهین تاجی
گسترده به مرز بر تنکخوانی
خم گشت و خجل، بنفشه بری
چون در بر پادشاه دهقانی
حیرتزده گشت و گفت کز یک جنس
چون خاسته صعوهای و ترلانی
شهری بچه دید خجلت او را
کافتاده بهدست بوستانبانی
بوده است نیای من یکی چون تو
زاینگونه به ما سری و سامانی
اقلیم و غذا و تربیت، داده است
زاین گونه به ما سری و سامانی
تأثیر مربی طبیعی را
بهتر ز من وتو نیست برهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عورت کفر و عیب نادانی
پوشیده به جامهٔ مسلمانی
ترسم که نه مردمی به جان هر چند
از شخص همی به مردمان مانی
چندین مفشان ردا، چرا جان را
[...]
ای شیر دل ای زریر شیبانی
ای قوت بازوی مسلمانی
ای رای تو چشم عقل بیداران
ای خشم تو تیغ تیز سلطانی
با عدل تو ظلم عدل نوشروان
[...]
شیطان سنان آب دارت را
ناداده شهاب کوب شیطانی
باران کمان کامگارت را
نادوخته روزگار بارانی
آن زلف نگر بدان پریشانی
وان روی نگر بدان درخشانی
زلفی که چو گرد گل برافشاند
تو دست زجان و دل برافشانی
روئی که کراکند که از دورش
[...]
جمعی که تو در میان ایشانی
زآن جمع به در بود پریشانی
ای ذات شریف و شخص روحانی
آرام دلی و مرهم جانی
خرم تن آن که با تو پیوندد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.