ای مردم دلخون وطن، دغدغه تا کی
چون شه ز وطن دل بکند، دل بکن از وی
صد سال فزون رنج کشیدیم و ملامت
گشت ایران ویران و شد آباد ده ری
طی کرد ری از بغی و شقا، عزت ایران
ای ایران برخیز که شد عزت ری طی
شاهی است در این شهر که جز زر نشناسد
خلقی، که ندانند به جز چنگ و دف و نی
نسوانی پر شهوت و پر سوزنک وکوفت
مردانی بیهمت و بیغیرت و لاشی
درباری ننگین و گدا و متملق
اعیانی، بدفطرت و دزد و دغل و غی
اعضای اداراتی، کور و کچل و لوس
احزاب و وزیرانی، شوم و بد و بدپی
مشروطه پرستانش بیعلم و خل و جلف
آزادیخواهانش، بیخون و رگ و پی
نه شیوهٔ ملیت و نه رسم تمدن
نه رابطهٔ طایفه، نه قاعده حی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی
ناب است هر آن چیز که آلوده نباشد
زین روی ترا گویم کازاده نابی
چون بوق زدن باشد، در وقت هزیمت
مردی که جوانی کند اندر گه پیری
علم و عمل خواجه اسماعیل شنیزی
ما را ز نه چیزی برسانید به چیزی
ما کبک دری بوده گریزیده ز کبکی
او کرده دل ما چو دل باز گریزی
تا ما ز پی تنقیت و تقویت او
[...]
گرچرخ فلک خصم تو باشد تو بحجت
با چرخ بکوشی بهمه حال و برآیی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.