یکره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال
بر ازین شهر بدان شهر یکی صورت حال
بحر اخضر چو فرو ربزد در تنگه مانش
تنگهٔ مانش چو پیوندد با بحر شمال
کشوری بینی پر مردمی و حشمت و فر
مردمی بینی آزاده و فرخنده خصال
از پی حفظ وطن کرده بپا رایت حرب
وز ره پاس شرف بسته میان بهر قتال
حشم و لشکر برده به فراز و به نشیب
سپه و سنگر بسته به وهاد و به تلال
توپها بینی بگشاده دهان میلامیل
دشتها بینی، ز انبوه حشر مالامال
نوجوانانی پوشیده به تن جامهٔ جنگ
شیرمردانی بگرفته به کف تیغ جدال
بانوان بینی در سعی و عمل چون مردان
پیرها بینی خندان و دوان چون اطفال
باغها بینی سرسبز به مانند بهشت
کاخها بینی ستوار به کردار جبال
مجلس عامه نشسته به سئوال و به جواب
مجلس خاصه ستاده به جواب و به سئوال
سائسان بینی هریک چو فلک بیآرام
تاجران یابی هریک چو طبیعت فعال
به تن و توش، جوان و به بر و دوش، قوی
به روش، تندخرام و به سخن، چربمقال
به سخن گفتن صافند و صریحاند و صدیق
به عمل کردن جلدند و جسور و جوال
کوه درکوه موتور بینی و طیاره و توپ
دشت در دشت سپه بینی و ترتیب نزال
ناو جوشنور بینی زده صف اندر صف
مرغ بمبافکن یابی زده بال اندر بال
مرغ بمبافکنشان، تیزتر از مرغ هوا
ناو بالنبرشان بیشتر از ماهی بال
ببر از مردم غمدیدهٔ ایران خبری
سوی آن کشور و آن مردم پاکیزهفعال
بازگو کای متمکن شده از دولت شرق
هیچ دانید که در شرق چه باشد احوال؟
چند قرنست که با مشرقتان ییوند است
گشته ازشرق سوی غرب روان سیل منال
گیرم این آب و زمین گشت ز بیگانه تهی
هم از استقلال افزود به جاه و به جلال
چون جماعت رود از دست، چسود آب و زمین
چون رعیت فتد از پای، چسود استقلال؟
مشرق از مشرقیان خالی اگرگشت، شود
مسکن وحشی تلموق و صعالیک ارال
جلوه و زیب و جمال همهتان از شرق است
رحم آرید بدین جلوه و این زیب و جمال
شرق بازار بزرگست و شما بازرگان
با خود آیید که بازار تهی شد ز اموال
هیچ با حاصل دهقان نکند سیل ملخ
آنچه با حاصل این ملک نمودید امسال
همه بردید و چریدید و بگردید انبار
ز حبوب و ز بقول و زپیاز و ز ذغال
برزگر گرسنه و جیش بریتانی سیر
شهر بیتوشه و اردو ز خورش مالامال
آن لهستانی مسکین که ازین پیش نبود
جزکفی نان تهی، توشه او مدت سال
بره و مرغ ببرد و کره و تخم بخورد
عسل و قند و مرباش فزون از خرطال
نوش جان باد به مهمان و حلال آنچه بخورد
وآنچه را برد و تلف کرد نه نوش و نه حلال
که شنیده است که مهمان بخورد هم ببرد
هم نهان سازد و هم سوزد اگر یافت مجال
آخر این دشمنی از چیست بدین قوم فقیر
نه شما زادهٔ مرغید و نه ما نسل شغال
دیو با مردم این ملک نکرد آنچه کنند
این گروه متمدن به جنوب و به شمال
کاسب و شهری و زارع همگی حیرانند
کز کجا توشه رسانند به اهل و به عیال
فتح نا کرده چنین است و از آن میترسم
کز پس فتح نبینیم به جز غنج و دلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از سفر از ری به لندن سخن میگوید و توصیفاتی از جامعه و فرهنگ آنجا ارائه میدهد. او تصویری از مردمی آزاد و خوشحال، نظامیانی آماده به دفاع از وطن، و آبادانیهای سرسبز به همراه کاخهای مستحکم ترسیم میکند. این مردمان که توانمندیهای مختلفی دارند، در تلاش برای حفظ شرف و استقلال خود هستند. شاعر به تلخی به وضعیت ایران اشاره کرده و با مقایسه وضعیت مردمان شرق و غرب، از بیتوجهی به فقر و مشکلات فقیران شرق انتقاد میکند. او از بیرحمی کشورهای متمدن سخن میگوید که به مردم مستضعف لطمه میزنند و از بیعدالتیهای موجود نگران است. در نهایت، او بر ضرورت همبستگی و حمایت از یکدیگر تأکید میکند، زیرا فتح بدون ریشهدار بودن به جز غم و اندوه نخواهد انجامید.
هوش مصنوعی: از ری به سمت لندن مسیر یکسانی است، ای پیغامآور شمال، از این شهر به آن شهر یکسانی در حالتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که دریاچه سبز در تنگهای قرار گیرد و آن تنگه به دریا شمالی پیوند بخورد، فضای جدیدی شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: کشوری را میبینی که پر از مردم است و دارای قدرت و عظمت. همچنین مردمی را مشاهده میکنی که آزاد و خوشخلق و با ویژگیهای نیکو هستند.
هوش مصنوعی: برای حفظ وطن، آماده شدهاند و پرچم جنگ را به اهتزاز درآوردهاند و برای پاسداری از شرافت، در وسط میدان نبرد ایستادهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت، به وجود لشکری بزرگ اشاره شده که در بالاترین و پایینترین نقاط مستقر شدهاند، و سپاه و سنگرها به دقت در مکانهای مختلف آماده نبرد هستند.
هوش مصنوعی: در این متن به توصیف طبیعت پرداخته شده است. به نظر میرسد که گلها و گیاهان با زیبایی و شکوه در دشتها به چشم میخورند، و به نوعی این فضای سرسبز و پرخروش، روحیه شاداب و آزادی را منتقل میکند. همچنین به وجود زندگی و جنبش در این محیط اشاره شده است، که نشاندهنده زیبایی و نشاط طبیعت است.
هوش مصنوعی: جوانانی در لباس جنگ حاضر شدهاند و مردان شجاعی که در دست دارند شمشیرهای نبرد را.
هوش مصنوعی: زنان را در تلاش و کوشش مانند مردان میبینی، و پیرمردان را خندان و شاداب مانند کودکان.
هوش مصنوعی: در اینجا شما دشتهای سرسبز و باغهای زیبا را مشاهده میکنید که بهشتی به نظر میرسند، و همچنین بناهای بلند و مستحکم که شبیه کوهها هستند، در برابر چشمانتان است.
هوش مصنوعی: در یک مجلس عمومی، مردم در حال پرسش و پاسخ هستند، اما در یک مجلس خصوصی، فقط عدهای خاص به سوالات پاسخ میدهند و سوالات را مطرح میکنند.
هوش مصنوعی: هر کدام از دلالان و واسطهها را مانند آسمان بیقرار میبینی و تاجران را چون طبیعتی پویا و فعال.
هوش مصنوعی: او دارای بدن و قامت جوانی است و قدرتی در بدنی خوشساخت و توانمند دارد. حرکاتش سریع و لوند است و در سخن گفتن، روان و شیرین است.
هوش مصنوعی: این افراد در صحبت کردن، صادق و روشن هستند و در عمل کردن، شجاع و جسور میباشند. آنها در کارهای خود سریع و فعالند و همیشه در تلاشند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصاویر مختلفی از وسایل و مناظر اشاره شده است. در کوهها میتوان موتورها، هواپیماها و توپها را دید و در دشتها نیز میتوان نیروهای نظامی و نظم و ترتیب جنگ را مشاهده کرد. به طور کلی، این متن نشاندهندهی تضاد بین طبیعت و تکنولوژی، همچنین فعالیتها و تحرکات نظامی است.
هوش مصنوعی: اگر به جنگهای هوایی نگاه کنی، میبینی که هواپیماهای جنگی با صفهای منظم و مرتب به پرواز درآمدهاند، و این پروازها به گونهای است که هر یک در کنار دیگری قرار گرفته و همچون پرندگان بمبافکن، در آسمان پرواز میکنند.
هوش مصنوعی: پرندههای بمبافکنشان، تیزتر از پرندههای دیگر هستند و کشتیهای هواییشان بیشتر از ماهی بال دارند.
هوش مصنوعی: خبرهایی از مردم دردکشیدهی ایران به آن سرزمین و مردم مهربان و پاک بازگو کن.
هوش مصنوعی: ای کسی که به مال و نعمت شرق دست یافتهای، آیا میدانی در شرق چه خبر است و اوضاع چگونه است؟
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که رابطهای میان تو و صبحگاهان وجود دارد و از شرق به سمت غرب، همچون سیلی از غم و اندوه جاری شده است.
هوش مصنوعی: اگر فرض کنیم که این آب و خاک از بیگانگان خالی شود، باز هم استقلال به قدر و منزلت افزوده خواهد شد.
هوش مصنوعی: وقتی که مردم از دست میروند، مانند آبی و زمینی که بیحرکت میمانند، آیا وقتی که مردم از پای میافتند و مانند رعیت میشوند، استقلالی هم باقی میماند؟
هوش مصنوعی: اگر مشرق دیگر از مشرقیها خالی شود، آنگاه محل زندگی وحشیها و بیسرپرستان خواهد شد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبه شما از طرف شرق میتابد. لطفاً با این زیبایی و جلوهتان مهربان باشید.
هوش مصنوعی: شرق بازار پر رونق است و شما ای بازرگانان، با خود بیایید، چرا که بازار از کالاها خالی شده است.
هوش مصنوعی: سیل ملخ هیچگاه به حاصل کار دهقان آسیبی نمیزند، اما آنچه شما در این سرزمین با محصول آن کردید، امسال جبرانناپذیر است.
هوش مصنوعی: شما همهچیز را بردید، گشتید و ایستگاهها را پر کردید از دانهها، سبزیجات، پیاز و ذغال.
هوش مصنوعی: کشاورزی گرسنه دانههایی را جستجو میکند، در حالی که یک فرد سیر در شهر زندگی میکند و از خوراک فراوانی برخوردار است.
هوش مصنوعی: آن لهستانی بیچاره که قبلاً تنها یک تکه نان کم داشت، حالا برای مدتها میتواند از این ذخیره غذایی استفاده کند.
هوش مصنوعی: بچههای گوسفند و مرغ را ببرد و از شیر و تخممرغ بخورد. عسل و قند و مربا هم خوردهاش بیشتر از طلاست.
هوش مصنوعی: باد از مهمان پذیرایی کرده و نوش جان او. اما آنچه که او خورده و برده یا خراب کرده، نه خوشایند است و نه مجاز.
هوش مصنوعی: کسی که شنیده است، میداند که مهمان اگر غذای دیگران را بخورد، میتواند هم از آن بهرهمند شود و هم آن را پنهان کند و هم ممکن است باعث آتشسوزی شود، اگر که فرصتی برایش فراهم شود.
هوش مصنوعی: این سخن دربارهی ریشهی دشمنی میان دو گروه است. سؤال میکند که چرا این نفرت و کینه وجود دارد، در حالی که نه شما از خانوادهای با مقام و ثروت آمدهاید و نه ما از نسلی بیارزش. در واقع، هر دو گروه در وضعیت یکسانی از نظر اجتماعی و اقتصادی قرار دارند و این دشمنی بیمعنی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: دیوان در این سرزمین با مردم چنین رفتاری نکردند که این گروه متمدن در شمال و جنوب کشور انجام میدهند.
هوش مصنوعی: تجار و مردم شهر و کشاورزان همه در سردرگمی هستند که چطور میتوانند نیازها و مخارج خانوادههای خود را تامین کنند.
هوش مصنوعی: هرگز چنین دستاوردی را به راحتی به دست نیاوردهایم و از آن نگرانم که بعد از این پیروزی، جز خوشگذرانی و سرگرمی چیزی نبینیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال
جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال
چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست
چه بود روزی پیروزتر از روز وصال
بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه
[...]
از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال
باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال
گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو
شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال
بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو
[...]
چه بود بهتر و نیکوتر از این هرگز حال
داد پیدا شد و پنهان شد بیداد و محال
باز رفته بکنار و شده آواره غراب
یافته شیر نیستان و شده دور شگال
ماه چونان شده کو را نبود هیچ خسوف
[...]
حاجب بوم یکی از سپید است بفال
. . . ایگانش چو جلاجل شده دمش چو دوال
خاصه را صید گرفتار میان چنگال
عامه مردم را داده از آن صید حلال
ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
حق آنرا که زبر دست جهانی کردت
که مرا بیهده بیجرمی در پای ممال
بکرم یک سخن بنده تامل فرمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.