گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شیخ بهایی

از سمور و حریر بیزارم

باز میل قلندری دارم

تکیه بر بستر منقش، بس

بر تنم، نقش بوریاست هوس

چند باشم مورع‌الخاطر

ز استر و اسب و مهتر و قاطر

تا کی از دست ساربان نالم

که بود نام او گم از عالم

چند گویم ز خیمه و الجوق

چند بینم کجاوه و صندوق

گر نباشد اطاق و فرش حریر

کنج مسجد خوش است، کهنه حصیر

گر مزعفر مرا رود از یاد

سر نان جوین سلامت باد

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]