گنجور

 
 
 
ناصرخسرو

به فرش و اسپ و استام و خزینه

چه افزاری چنین ای خواجه سینه؟

به خوی نیک و دانش فخر باید

بدین پر کن به سینه اندر خزینه

شکر چه نهی به خوان بر چون نداری

[...]

قطران تبریزی

گرش بودی همه گیتی خزینه

ببخشیدی و بنمودی هزینه

جهان چون خاتمست او چون نگینه

بحق بگذار تا مرداد دینه

بسان دوزخ است او گاه کینه

[...]

باباطاهر

دلم از دست تو دایم غمینه

ببالین خشتی و بستر زمینه

همین جرمم که مو ته دوست دیرم

که هر کت دوست دیره حالش اینه

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه