هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر از درد و رنجی که دل و چشم تجربه میکنند، سخن میگوید. دل از هر آنچه که چشم میبیند، یاد میگیرد و با آن درگیر میشود. او تصمیم میگیرد که با ساختن خنجری از پولاد، بر چشم خود بزند تا دلش آزاد شود و از این رنج رها گردد. به عبارت دیگر، شاعر به دنبال راهی است تا از تأثیرات منفی دیدنها بر دل خود دور شود.
سجّاد در ۱۱ سال و ۱۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۰۱ نوشته:
سلام دوستان، به نظر من، شعر زیر نیز به صورت صریح تر به مقصود جناب باباطاهر اشاره دارد. اندر پس نقاب فریبنده اش ببین افعی و گرگ و خوک نشستند در کمین یک تیر سمی است که آید به چشم تو کاز عرش میکشاندت تا قعرۀ زمین
سهیل در ۸ سال و ۶ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۱۴ نوشته:
شعر عالیه خیلی دوستش دارم اینم آهنگش با صدای سراج: پیوند به وبگاه بیرونی دانلود آهنگ آذرستون
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد به بر گ لاله رنگ آمیزی عشق به جان ما بلا انگیزی عشق اگر این خاکدان را واشکافی درونش بنگری خونریزی عشق
درود بر دانایی دوستانِ همدل . ❉ در گفتاری منسوب به پیامبر (ص) آمده است که : (چشم) را با (دَرپوش) و (حجاب) آفریدند و حجابِ آن ، (پِلک) است تا به هر چیزی و هر کسی ننگریم و کنترلِ آن در اختیارمان باشد . و در گفتاری دیگر نیز فرموده اند : برای هر عضوی از اعضایِ بدن ، سَهمی از (بَد کاره بودن و بی شَرم بودن) وجود دارد و (بَد کاره بودن و بی شَرم بودنِ ) چشم ، نگاه کردن به حرام هایِ الهی است . ❉ بابا طاهر همدانی نیز در موردِ چشم و اثرات آن ، یک دوبیتی دارد : ➊ ز دستِ (دیده) و دل هر دو فریاد که هر چه (دیده) بیند دل کند یاد ➋ بسازم خــنجری نیشــش زِ پـولاد زنــم بـَــر (دیده) تا دل گــردد آزاد در ابتدا به نظر می رسد شکایتِ باباطاهر ، هم از (دیده) باشد و هم از (دل) ، اما با کمی توجه می فهمیم که اگر او از دل ، شکایت کرده منظورش دلی بوده که اسیرِ بدکارگی ها و بی شرمی هایِ چشم شده ، و در واقع این نگاه است که بر دل ، اثرِ بَدی گذاشته است . برای همین می خواهد خنجر را بر چشم فرود بیاورد نه بر دل . در نظر بابا طاهر این خنجر نیز باید دست سازِ اراده یِ (خودِ آدمی) باشد و نه دست سازِ دیگری . برای همین گفته است : بساز(م) خنجری ... و ضمیر آن را به خود نسبت داده است . البته در گفتاری از امام صادق (ع) آمده است که هیچ چشمی در برابرِ حرام هایِ الهی بسته نخواهد شد مگر این که از قبل ، عظمتِ خدا در دلش آمده باشد . شاید حالا بتوان گفت آن خنجری که بابا طاهر از آن حرف می زند باید در کارگاهِ دل ، ساخته و پرداخته شود و ذَرّاتِ آن نیز باید از جنسِ عظمت و جلال خدا باشد تا با استفاده ی از آن ، دل به آزادی برسد .و این ، اتفاق نخواهد افتاد مگر این که به قولِ پیامبر (ص) از نگاه هایِ (زیاد) و (بی فایده) پرهیز شود که این نوع نگاه ها (غفلت آفرین) هستند و بر هم زننده یِ آرامشِ قلب . ❉ آندره ژید جمله ای دارد که می گوید : بکوش که (عظمت) در (نگاه تو) باشد نه در (چیزی) که به آن (می نگری) . یعنی هیچ (مخلوقی) عظمت ندارد بلکه این نگاهِ بَد تربیت شده و نااهلیِ ماست که به آن رنگِ عظمت می زند . عظمت و بزرگی را باید در جای دیگر جست و جو کرد و یکی از راه هایِ آن ، خارج شدن از جهانِ تکرارهایِ کسالت آور است . حسین پناهی در یکی از شعرهایش می گوید : « هیچ سرخی شبیه سرخِ دیگر نیست هر انـــاری به گـــونـه ای سرخ است. » این (یک جور ندیدن) ، یعنی آغازِ حیرت . یعنی رَد شدن از جهان صورت و قدم گذاشتن در جهانِ معنا . از زینب (س) در کربلا پرسیده شد : کار خدا را با برادرت ، چگونه دیدی ؟ فرمود : (ما رأیت الا جمیلا) : چیزی ندیدم به جز (جمیل و زیبارو) را . ❉ در هشتمین آیه از سوره ی بلد آمده است : أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ : آیا برای او [یعنی انسان] دو (چشم) قرار ندادیم ؟ گفته اند این جمله یِ کوتاه ، قاطع و پرسشی که از نوعِ پرسش هایی است که از فرطِ روشن بودنِ پاسخ ، نیاز به پاسخ ندارد می خواهد پرده یِ بی خبری را بِدَرَد و آدمی را متوجه نعمتی کند که نسبتِ به آن ناسپاس یا کم سپاس است و از این راه ، حسِ شُکرگزاری را تحریک کُنَد و راه درست استفاده کردن از آن را به انسانِ فراموشکار یادآوری کند . احمد آذرکمان ▎ دهم فروردین 1396 @farhangema110 پیوند به وبگاه بیرونی
حمید شیخ محمدی خسمه در ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۴ پاسخ داده:
سلام جناب احمد آذرکمان
مطالب و توضیحات جنابعالی در مورد شعر ز دست و دیده ... بابا طاهر بسیار متین و کامل بود و حق مطلب را تا حد زیادی ادا کرده است. بضاعت بیش از این ندارم چیزی به آن اضافه کنم.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر از درد و رنجی که دل و چشم تجربه میکنند، سخن میگوید. دل از هر آنچه که چشم میبیند، یاد میگیرد و با آن درگیر میشود. او تصمیم میگیرد که با ساختن خنجری از پولاد، بر چشم خود بزند تا دلش آزاد شود و از این رنج رها گردد. به عبارت دیگر، شاعر به دنبال راهی است تا از تأثیرات منفی دیدنها بر دل خود دور شود.
هوش مصنوعی: از نظر چشم و دل هر دو فریاد میزنند که هر چیزی را که چشم میبیند، دل هم به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: خواستم تیری بسازم که نوکش از فولاد باشد و آن را بر چشمانم بزنم، تا دلم از قید و بند رهایی یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ز جور لشکر خرداد و مرداد
تواند داد ما را هیچکس داد؟
محال است این طمع هیهات هیهات
کس دیدی که دادش داد خرداد
ز بهر آنکه تا در دامت آرد
[...]
نقیبان را به سالاران فرستاد
یکایک را ز رفتن آگهی داد
گیج و ویجِم که کافر گیج میراد
چنان گیجِم که کافر هم مَویناد
بر این آئین که مو را جان و دل داد
شمع و پروانه را پرویج میداد
الغ عارض ز . . . ن گربه افتاد
جهانرا گنده گردانید از باد
چرا خاکش نپوشیدند بر روی
که باگه این کند گربه چو افتاد
گه گربه بعهد ارسلان خان
[...]
اگر عالم سراسر ظلم گیرد
نیابد هیچ مظلوم از فلک داد
همه ظلم از نجوم و از فلک دان
که لعنت بر نجوم و بر فلک باد
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.