رنگ از گل رخسار تو گیرد گل خود روی
مشک از سر زلفین تو دریوزه کند بوی
شمشاد ز قدّت به خم، ای سرو دل آرا
خورشید ز رویت دژم، ای ماه سخن گوی
از شرم قدت سرو فرومانده به یک جای
وز رشک رخت ماه فتاده به تکاپوی
با من به وفا هیچ نگشته دل تو رام
با انده هجران تو کرده دل من خوی
ناید سخنم در دل تو، ز آنکه به گفتار
نتوان ستدن قلعهای از آهن و از روی
ز آن است گل و نرگس رخسار تو سیراب
کز دیده روان کردهام از مهر تو صد جوی
تا بوک سزاوار شوی دیدن او را
ای دیده تو خود را به هزار آب همی شوی
ای دل چه شوی تنگ، چو در توست نشستن
خواهی که ورا یابی، در خون خودش جوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی توصیف احساسات عمیق عاشقانه و حالاتی از عشق و غم جدایی میپردازد. شاعر از زیباییهای معشوق مانند رنگ گل، بوی خوش مشک و قامت سرو صحبت میکند و آنها را با احساساتش نسبت به عشقش پیوند میزند. وی به شرم سروی که از زیبایی معشوق خود را میگیرد و همچنین به حسرت خود در دل میپردازد. شاعر به ارتباط عمیق خود با معشوق اشاره میکند و ابراز میکند که دلش بدون وفای او آسودگی ندارد. او همچنین به غم جدایی و اشکهایی که به خاطر عشق ریخته، اشاره میکند و در نهایت از چالشهای درک احساسات خود سخن میگوید. در کل، این شعر نشاندهنده حسرت و زیبایی عشق است.
هوش مصنوعی: رنگ گل از زیبایی صورت تو میگیرد و گل خود را از بوی خوش زلفهای تو طلب میکند.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، قامت تو مانند شمشاد به خم است و خورشید از زیباییات در حسرت است. ای ماه، تو سخنگوی دلها هستی.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و قامت تو، سرو سر به زیر آورده و خجالت زده شده است و به خاطر زیبایی چهرهات، ماه نیز حسرت میخورد و تلاش میکند.
هوش مصنوعی: دل تو به وفا نیندیشیده و رام نشده است، اما دل من به خاطر اندوه جدایی از تو، به حالتی دیگر دچار شده است.
هوش مصنوعی: سخنان من در دل تو تأثیری ندارد، زیرا نمیتوان از طریق گفتار، دژ و قلعهای مستحکم را برپا کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهات، دل من مانند چشمهای پر از عشق و محبت به سمت تو روان است. دل من از عشق به تو آنچنان غرق در احساسات شده که مانند جویهای آب به سمت تو سرازیر میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که شایستهی دیدن او شوی، ای چشم! حتی با هزاران بار شستشو هم خود را پاک نمیکنی.
هوش مصنوعی: ای دل، چرا به تنگی میافتند؟ در حالی که اینجا نشستهایم و درون تو زندگی میکند. اگر میخواهی از مشکلات و نابسامانیها فرار کنی، باید با مشکلات خود رو به رو شوی و آنها را در خود حل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هنگام گلست ای به دو رخ چون گل خود روی
همرنگ رخ خویش به باغ اندر گل جوی
همرنگ رخ خویش تو گل یابی لیکن
همچون گل رخسار تو آن گل ندهد بوی
مجلس به لب جوی برای شمسه خوبان
[...]
دراج کند گرد گیازار تکاپوی
از غالیه عجمی بزده بر سر هر موی
هزمان بکند بانگ نمازی به لب جوی
در سجده رود خیری با لالهٔ خودروی
ای شاه جهانگیر جهاندار جهانجوی
عید است و لب یار و لب جام و لب جوی
از درد و غمان جان و روان تورها یافت
تو ز انده و اندیشه بیاسای و روان جوی
در شدت همی باد بهار آید گه گاه
[...]
از باغ مکن بیش بنفشه که بنفشه
در نسبت زلف تو همی دارد دعوی
اندر دو بناگوش ممال ای پسر آن را
ترسم که رسد زو به بناگوش تو عدوی
تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
تا کی دوم از شور تو دیوانه به هر کوی
صد نعره همیآیدم از هر بن مویی
خود در دل سنگین تو نگرفت سر موی
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.