این بربطیست صنعت او سحر آشکار
و اندر عجب ز صنعت او چشم روزگار
چونانکه از چهار طبایع مرکبیم
ترکیب کرده اند طبایع درو چهار
عودست نام او و بدین سان که دید عود ؟
زین گونه برده عنبر و عود اندر و بکار
خوبیش بی قیاس و درو نقش بی عدد
نغزیش بی مثال و درو عقد بی شمار
آرامگاه این بود اندر کنار دوست
آواز او نشاط دل عاشقان زار
خرم تر از بهار سراید بزیر و بم
گه کینۀ سیاوش و گه سبزۀ بهار
بی در و گنج هرکه برو زخمه برزند
هم گنج گاو یابد و هم در شاهوار
از آسمان بهست ، که آواز زخم او
نوعی ز خدمتست گه بزم شهریار
جاوید بادشاه زمین و زمانه را
در گوش بانگ مطرب و در دست زلف یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.