آذر بیگدلی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱ تا دیدمت ای شمع شب افروز، مرا سوزی است که، جان سوزد، از آن سوز مرا یک روز چرا نمی نشینی با من؟! آخر ننشاندی تو باین روز مرا؟!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دیدن محبوبش که مانند شمعی در شب میدرخشد، احساس سوز و شگفتی میکند. او از محبوب میخواهد که یک بار با او بنشیند و در کنار او باشد، چرا که نبودش باعث درد و آتش سوزان در دلش شده است.
هوش مصنوعی: وقتی تو را دیدم، ای شمعی که شب را روشن میکنی، احساسی در من ایجاد شد که جانم را میسوزاند و این سوزش ناشی از خود توست.
هوش مصنوعی: چرا یک روز نمیآیی و با من نمینشینی؟! در حقیقت تو باعث شدی که من به این حال و روز بیفتم!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پروانه به شمع گفت: کم سوز مرا
شمعش گفتا: شیوه میاموز مرا
شب میسوزم تا برهم روز آخر
چون روز آید خود برسد روز مرا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.