گنجور

 
آذر بیگدلی

ناکسی بی‌خبر از کار که باد

از سرش سایهٔ درویشان کم

خرقهٔ پشم به کسوت پوشید

شد از او پایهٔ درویشان کم

بود بس آرزویش، غافل ازین

که بود وایهٔ درویشان کم

بعد از آن کرد به بر جامهٔ زر

دید چون مایهٔ درویشان کم

کند چون خرقهٔ پشمین گفتم:

پشمی از …ـایهٔ درویشان کم