در شب معراج پیش ذوالجلال
مصطفا کرد از خداوند این سئوال
گفت چونی یا علیم و ای عزیز
گفت با بوبکر من چونی تو نیز
|
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
|
راهنمای نوار ابزار |
|
|
پیشخان کاربر |
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
|
اعلانهای کاربر |
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
|
لغزش به پایین صفحه |
|
|
لغزش به بالای صفحه |
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
|
نشان کردن شعر جاری |
|
|
ویرایش شعر جاری |
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
|
شعر یا بخش قبلی |
|
|
شعر یا بخش بعدی |
در شب معراج پیش ذوالجلال
مصطفا کرد از خداوند این سئوال
گفت چونی یا علیم و ای عزیز
گفت با بوبکر من چونی تو نیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در شب معراج، پیامبر (مصطفی) از خداوند سوالی کرد و از او خواست که حال علی (علیهالسلام) را بگوید. خداوند پاسخ داد که علی نیز مانند ابوبکر در کنار او است و حالش خوب است.
هوش مصنوعی: در شب معراج، پیامبر (ص) در حضور خداوند سوالی از او مطرح کرد.
هوش مصنوعی: گفت که حال تو چطور است، ای عزیز؟ به ابوبکر گفت: تو هم حال خود را بگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خویشتن را پیش درویشان بپز
تانگردی سوخته چون چوب گز
عاقل آن باشد که عبرت گیرد از
مرگ یاران در بلای محترز
پاکبازان را چه خارا و چه خز؟
گر به رنگی قانعی در خرقه خز
جامه گه ازرق کنی، گاهی سیاه
جامه خود دانی، تو مردم را مرز
آخرت زندان تن خواهد شدن
[...]
در دل صاحب دلان جایی بگیر
رهروان را نیست از رهبر گریز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی دگر نروید هرگز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.