در بر شیخی سگی میشد پلید
شیخ از آن سگ هیچ دامن در نچید
سایلی گفت ای بزرگ پاکباز
چون نکردی زین سگ آخر احتراز
گفت این سگ ظاهری دارد پلید
هست آن در باطن من ناپدید
آنچ او را هست بر ظاهر عیان
این دگر را هست در باطن نهان
چون درون من چو بیرون سگست
چون گریزم زو که با من هم تگ است
گر پلیدی درونت اندکیست
صد نجس بینی که این خود زان یکیست
گرچه اندک چیزت آمد بند راه
چه به کوهی بازمانی چه به کاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.