چنین نقل است کهایّوب پیمبر
که عمری در بلایی بود مضطر
هم از گرگانِ دنیا رنج دیده
هم از کِرمان بسی سختی کشیده
درآمد جبرئیل و گفت ای پاک
چه میباشی بنال از جانِ غمناک
که گر باشد ترا هر دم هلاکی
ازان حق را نباشد هیچ باکی
اگر عمری صبوری پیش آری
نهٔ حق گر صبوری بیش داری
چنان تقدیر گردان است پرگار
ز وَی کس نیست یک نقطه خبردار
نه دل از دل خبر دارد نه جان هم
ولی کاری روان بی این و آن هم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گویا در اینجا بنال صفت فاعلی باشد یعنی نالان، نالنده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.