سرمست درآمد از سر کوی
ناشسته رخ و گره زده موی
وز بی خوابی دو چشم مستش
چون مخموران گره بر ابروی
ترک فلکش به جان همی گفت
کای من ز میان جانت هندوی
فریاد کنان فلک که احسنت
کو چشم که بنگرد زهی روی
پیش لبش آب خضر شد خاک
زیر قدمش بهشت شد کوی
دل زار به های های بگریست
میگفت به های های کای هوی
یکدم بنشین که این دل مست
چون باد همی رود به هر سوی
جان میخواهد ز هر کسی وام
بر روی تو میدهد به صد روی
عطار تویی و نیم جانی
با دوست به نیم جان سخن گوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح کرم و وفا فرو شد
خاقانی ازین دو جنس کم جوی
پای طلب از کرم فرو بند
دست از صفت وفا فرو شوی
شو تعزیت کرم همیدار
[...]
این پرده دریده شد ز هر سوی
وان راز شنیده شد به هر کوی
امروز چنانی ای پریروی
کز ماه به حسن میبری گوی
میآیی و در پی تو عشاق
دیوانه شده دوان به هر سوی
اینک من و زنگیان کافر
[...]
دیوانه شدم ز یار بدخوی
بیگانه پرست و آشنا روی
دل بردن عاشقانست خویش
من جان نبرم ازان جفاجوی
از جعد ترش تن چو مویم
[...]
یک صبحدم ای نسیم خوشبوی
بگذر بسوی نگار و بر گوی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.