کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
کز آفتاب هویداتری اگرچه نهانی
چه گوهری تو که در عرصهٔ دو کون نگنجی
همه جهان ز تو پر گشت و تو برون ز جهانی
منم که هستی من بند ره شدست درین ره
تویی که از تویی خود مرا ز من برهانی
من از خودی خود افتادهام به چاه طبیعت
مرا ز چاه به ماه ار بر آوری تو توانی
در آرزوی تو عمری به سر دویدم و اکنون
چو در سر آمدم آخر مرا به سر چه دوانی
چه باشد ار ز سر لطف جان تشنه لبان را
از آن شراب دل آشوب قطرهای بچشانی
امید ما همه آن است در ره تو که یکدم
ز بوی خویش نسیمی به جان ما برسانی
ز اشتیاق تو عطار از دو کون فنا شد
از آن او بود این و از آن خویش تو دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و longing اشاره دارد. شاعر از جستجوی معشوقی سخن میگوید که هیچ نشانی از او نیست و این موضوع او را به تعجب وامیدارد. او در مییابد که معشوقش از همه جهات برتر و فراسوی جهان است. شاعر به وضعیت خود اشاره کرده و از این که به دنیای مادی افتاده حسرت میخورد و از معشوق میخواهد که او را از این چاه رهایی بخشد. او در انتظار لحظهای است که معشوق به او نگاهی کند و به روح او زندگی ببخشد. عطار با اشاره به اشتیاق خود به معشوق، نشان میدهد که عشق او را به فنا و از خود بیخود کرده است. در نهایت، این شعر بیانگر احساسات عمیق و بیپایان عشق و نیاز به وصال معشوق است.
هوش مصنوعی: کجایی ای دل و جانم؟ آیا ممکن است که تو در دل و جان کسی نباشی و هیچکس نشانی از تو به جایی ندهد؟
هوش مصنوعی: هیچ کس نتوانست نشانی از تو بدهد، چون تو به قدری بالایی که حتی کسی نمیتواند به درستی تو را توصیف کند.
هوش مصنوعی: عجب زدهام از وجود و ویژگیهایت، همیشه مانند آفتاب آشکار و روشنایی، هرچند که در پنهانی.
هوش مصنوعی: تو آنچنان جواهر با ارزشی هستی که در این دنیای دوگانه جا نمیگیری. همهی جهان به خاطر تو پر شده است و تو فراتر از دنیای معمولی قرار داری.
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که وجودم در این مسیر به بند کشیده شده و در این راه تو هستی. تو آنقدر من را از خودت دور میکنی که دیگر نتوانم خودم را بشناسم.
هوش مصنوعی: من از ویژگیهای داخلیام دور افتادهام و در دام جهانیان گرفتار شدهام. اگر تو مرا از این وضعیت نجات دهی، میتوانی مرا به اوج برسانی.
هوش مصنوعی: من سالها در آرزوی تو تلاش کردم و حالا که به پایان رسیدهام، دیگر چرا مرا در این مسیر به دنبال خودت میکشی؟
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر تو به واسطه لطف و محبتت، به جانهای تشنه لبان، حتی یک قطره از آن شراب پرهیجان بچشانی؟
هوش مصنوعی: تمام آرزوی ما در این است که در مسیر تو، تنها یک لحظه از عطر وجودت را به جان ما برسانی.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، عطار از جهان و هستی محو و نابود شد. این حالتی از او بود و از وجود خودت، که تو بهتر از هر کسی میدانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی
چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی
که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت
که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر
[...]
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم
بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی
یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید
[...]
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
[...]
چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی
تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت
دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی
چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گلها
[...]
تو می روی و به نظاره تو چشم جهانی
بگو که آگهی از عاشقان دلشدگانی
بگشت حال به بالای ابروی تو کسان را
که زیر دست فتادش چنان کمند و کمانی
در ابروی تو نه یک دل هزار بیش فرو شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.