جانا دلم ببردی در قعر جان نشستی
من بر کنار رفتم تو در میان نشستی
گر جان ز من ربودی الحمدلله ای جان
چون تو بجای جانم بر جای جان نشستی
گرچه تو را نبینم بی تو جهان نبینم
یعنی تو نور چشمی در چشم از آن نشستی
چون خواستی که عاشق در خون دل بگردد
در خون دل نشاندی در لامکان نشستی
من چون به خون نگردم از شوق تو چو تنها
در زیر خدر عزت چندان نهان نشستی
گفتی مرا چو جویی در جان خویش یابی
چون جویمت که در جان بس بی نشان نشستی
برخاست ز امتحانت یکبارگی دل من
من خود کیم که با من در امتحان نشستی
تا من تو را بدیدم دیگر جهان ندیدم
گم شد جهان ز چشمم تا در جهان نشستی
عطار عاشق از تو زین بیش صبر نکند
نبود روا که چندین بی عاشقان نشستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر (عطار) از عشق و دلدادگی خود به محبوب سخن میگوید. او بیان میکند که محبوبش در عمق جان او نشسته و هر جا که برود، محبت او را رها نمیکند. شاعر به تصویر میکشد که اگرچه محبوب را نمیبیند، اما وجود او برایش به عنوان نور چشمی است و بدون او جهان را نمیتواند تحمل کند. شاعر از حالتی از درد و شوق سخن میگوید که به خاطر عشق، در سختی و رنج است. او همچنین از امتحانی که دلش تجربه کرده، یاد میکند و میگوید با دیدن محبوب، جهان دیگر برایش اهمیت ندارد. در نهایت، شاعر تأکید میکند که او نمیتواند بیشتر از این در صبر بماند که محبوب این همه دلباختگان را نادیده بگیرد.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو قلبم را به چنگ آوردی و در عمق وجودم جا گرفتی، درحالیکه من در کنارت نشستم و تو در مرکز توجه من قرار داری.
هوش مصنوعی: اگر جانم را از من بگیری، سپاس خدا را، زیرا ای جان، تو به جای جانم نشستهای.
هوش مصنوعی: اگرچه تو را نمیبینم، بدون تو، دنیا را هم نمیتوانم ببینم. یعنی تو روشنی و زیبایی چشمی من هستی که در چشم من جا گرفتهای.
هوش مصنوعی: وقتی خواستی که عاشق در عمق درد و رنج زندگی بگردد، خودت او را در لامکان نشاندی.
هوش مصنوعی: من از شدت عشق تو همچون خون به تپش در میآیم، اما تو در زیر پوشش عظمت و احترام خود، به گونهای پنهان نشستهای که کسی نمیتواند تو را ببیند.
هوش مصنوعی: گفتی اگر مرا مانند جوی بهرهبرداری کنی، در وجود خودم پیدا خواهی کرد. اما چگونه میتوانی من را بیابی وقتی که در دل و جانم نشستهام و هیچ نشانی از خود ندارم؟
هوش مصنوعی: دل من از امتحان تو یکباره برخاست. من کیستم که با من در این آزمایش نشستی؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو را دیدم، دیگر هیچ چیز را در جهان ندیدم. جهان از نظرم محو شد چون تو در آن حاضر بودی.
هوش مصنوعی: عطار، که عاشق توست، دیگر تحملش به پایان رسیده است. نادرست است که تو این همه بدون عشقها نشستهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.