کجا بودم کجا رفتم کجاام من نمیدانم
به تاریکی در افتادم ره روشن نمیدانم
ندارم من درین حیرت به شرح حال خود حاجت
که او داند که من چونم اگرچه من نمیدانم
چو من گم گشتهام از خود چه جویم باز جان و تن
که گنج جان نمیبینم طلسم تن نمیدانم
چگونه دم توانم زد درین دریای بی پایان
که درد عاشقان آنجا به جز شیون نمیدانم
برون پرده گر مویی کنی اثبات شرک افتد
که من در پرده جز نامی ز مرد و زن نمیدانم
در آن خرمن که جان من در آنجا خوشه میچیند
همه عالم و مافیها به نیم ارزن نمیدانم
از آنم سوخته خرمن که من عمری درین صحرا
اگرچه خوشه میچینم ره خرمن نمیدانم
چو از هر دو جهان خود را نخواهم مسکنی هرگز
سزای درد این مسکین یکی مسکن نمیدانم
چو آن گلشن که میجویم نخواهد یافت هرگز کس
ره عطار را زین غم به جز گلخن نمیدانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر عطار نیشابوری است و حالتی عمیق از اندوه و حیرت را به تصویر میکشد. شاعر به جستجوی معنا و شناخت از خود و جهان پیرامونش پرداخته و از گم شدن در تاریکی و سردرگمی سخن میگوید. او احساس میکند که از خود دور شده و نمیداند کجا بوده و کجا رفته است. شاعری که در جستجوی گنج جان است اما نمیتواند آن را ببیند و در دریای بیپایان درد عاشقان تنها صدای شیون را میشنود. به نوعی، او در پی آرامش و سکنی در این حیرت است، اما با این حال میداند که یافتن آن سکون دشوار است. در نهایت، او به گنجینههای معنوی اشاره میکند که در زندگی و ارتباطات انسانی به سختی قابل درک هستند، و در تلاش برای یافتن حقیقت به بنبستی برمیخورد.
هوش مصنوعی: نمیدانم کجا بودم و کجا رفتهام، الان هم در کجایم. به تاریکی افتادهام و نمیدانم چگونه باید به راه روشن برگردم.
هوش مصنوعی: من در این حالت گیجی نیازی به توضیح حال خود ندارم، چرا که او میداند من چگونهام، هرچند خودم از حال خود باخبر نیستم.
هوش مصنوعی: وقتی از خودم بیخبر شدهام، به دنبال چه چیزی میتوانم بگردم؟ نه میتوانم گنج جانم را ببینم و نه میدانم که بدن چه کارایی دارد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم در این دریای وسیع صحبت کنم، وقتی که درد عاشقان فقط به زاری و ناله بیان میشود؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از پرده بیرون بیایی و چیزی را نشان بدهی، این کارت میتواند به معنای اثبات شرک باشد. چون من در پس این پرده فقط نامهایی از مرد و زن میشناسم و هیچ چیز دیگری نمیدانم.
هوش مصنوعی: در جایی که روح من در حال برداشت خوشههای زندگی است، تمام جهان و هر آنچه در آن است، برای من به اندازه یک دانه کمارزش به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: من همچون کاهزاری هستم که سالها در این دشت زندگی کردهام و اگرچه خوشههایی را جمعآوری کردهام، اما هنوز نمیدانم چطور به منبع اصلی آنها برسم.
هوش مصنوعی: اگر من تصمیم بگیرم که هیچگاه در هیچکدام از این دو جهان خانهای برای خود نداشته باشم، دلیلی وجود ندارد که برای درد و رنج این مسکین، فقط یک سرپناه را در نظر بگیرم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که هیچکس نمیتواند به آن باغ سرسبز و زیبا که دنبال آن هستم دست پیدا کند. از این غم تنها جایی که به یاد میآورم، همان گلخانهای است که در آن به کاشت گل پرداختهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.