از عشق تو من به دیر بنشستم
زنار مغانهٔ بر میان بستم
چون حلقهٔ زلف توست زناری
زنار چرا همیشه نپرستم
گر دین و دلم ز دست شد شاید
چون حلقه زلف توست در دستم
دستآویزی نکو به دست آمد
در زلف تو دست تا بپیوستم
چون ترسایی درست شد بر من
خوردم می عشق و توبه بشکستم
زان می که به جرعهای که من خوردم
گویی ز هزار سالگی مستم
در سینه دریچهای پدید آمد
بسیار بر آن دریچه بنشستم
صد بحر از آن دریچه پیدا شد
من چشمهٔ دل به بحر پیوستم
طاقت چو نداشتم شدم غرقه
زان صید که اوفتاد در شستم
جانم چو ز عشق آن جهانی شد
از رسم و رسوم این جهان رستم
باور نکنند اگر به نطق آرم
امروز بدین صفت که من هستم
نه موجودم نه نیز معدومم
هیچم، همهام، بلندم و پستم
عطار درین چنین خطرگاهی
تو دانی و تو که من برون جستم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و حالتهای ناشی از آن سخن میگوید. او با استفاده از تمثیلهای مختلف، به تأثیر عمیق عشق بر زندگیاش اشاره میکند. عشق او را به جایی میرساند که نه تنها دین و دلش را از دست میدهد، بلکه مستی و سرمستی عجیبی را تجربه میکند. با توصیف زلف معشوق به حلقه و زنار، نشان میدهد که چگونه عشق او را اسیر کرده است. او در نهایت به این نتیجه میرسد که در این عالم نه وجود دارد و نه عدم، و به نوعی از دنیای مادی جدا شده است. شاعر در این مسیر، حالاتی از توبه و سرگشتگی را نیز به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، به میخانه رفتم و بالتعهّد و وابستگی به شراب و خوشی، کمربند مغانه را به دور خود بستم.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف تو مانند یک حلقهی زیبا و دلنشین است، چرا من باید همیشه از تو دوری کنم یا به ستایش نپرستم؟
هوش مصنوعی: اگر دین و دلم از دست برود، شاید به این خاطر است که حلقه زلف تو در دست من است.
هوش مصنوعی: در زلف تو فرصتی خوب پیدا کردم که دست خود را به آن بزنم و به تو وصل شوم.
هوش مصنوعی: وقتی که احساس ترس و تردید به دلم افتاد، به عشق روی آوردم و عهد و پیمان خود را شکستیم.
هوش مصنوعی: از آن شرابی که من فقط یک قطره از آن را نوشیدم، به نظر میرسد که سالها مست و سرمست هستم.
هوش مصنوعی: در دل من یک دریچه باز شد و من مدتها بر آن نشستهام.
هوش مصنوعی: از آن دریچه، صد دریا نمایان شد و من، چشمهٔ دل خود را به دریا متصل کردم.
هوش مصنوعی: وقتی طاقت نداشتم، به شدت درگیر و غرق چیزی شدم که به دستم افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی که جانم از عشق به یک دنیا و حالت جدید رسید، دیگر به آداب و رسوم این دنیا اهمیت نمیدهم و مانند رستم، قهرمان بزرگ، احساس آزادی و بیباکی میکنم.
هوش مصنوعی: اگر امروز با این ویژگیها صحبت کنم، ممکن است کسی باور نکند که من واقعا این فرد هستم.
هوش مصنوعی: من نه وجود دارم و نه کاملاً نیستم، در واقع هیچ چیز و همه چیز هستم، هم در اوج و هم در پستی.
هوش مصنوعی: عطار در این موقعیت خطرناک، آیا تو میدانی که من چگونه بیرون آمدهام؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آخر در زهد و توبه دربستم
وز بند قبول آن و این رستم
بر پردهٔ چنگ پرده بدریدم
وز بادهٔ ناب توبه بشکستم
با آن بت کمزن مقامر دل
[...]
شکر گویم که باز سر مستم
توبه کردم و لیک بشکستم
از سر کاینات خاستهام
بر در می فروش بنشستم
زندهٔ جاودان از آن گشتم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.