من شراب از ساغر جان خوردهام
نقل او از دست رضوان خوردهام
گوییا وقت سحر از دست خضر
جام جم پر آب حیوان خوردهام
لب فرو بستم تو میدان کین شراب
با حریفی آب دندان خوردهام
تو مخور زنهار ازین می تا تویی
زانکه من زنهار با جان خوردهام
چون تویی تو نماند آنگهی
نعرهزن زان می که من زان خوردهام
چون دریغ آمد به خویشم این شراب
لاجرم از خویش پنهان خوردهام
بر فراز عرش باز اشهبم
زقهها از دست سلطان خوردهام
دل چو در انگشت رحمان داشتم
شیر از انگشت رحمان خوردهام
در فرح زانم که همچون غنچه من
این قدح سر در گریبان خوردهام
این زمان عطار گر نوشد شراب
زیبدش چون زهر هجران خوردهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دوش جام وصل جانان خوردهام
بادهها از ساغر جان خوردهام
جای آن است ار نگنجم در جهان
زآن که جام از دست جانان خوردهام
جان همینازد ز لفظ عذب من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.