گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

ای ز عشقت این دل دیوانه خوش

جان و دردت هر دو در یک خانه خوش

گر وصال است از تو قسمم گر فراق

هست هر دو بر من دیوانه خوش

من چنان در عشق غرقم کز توام

هم غرامت هست و هم شکرانه خوش

دل بسی افسانهٔ وصل تو گفت

تا که شد در خواب ازین افسانه خوش

گر تو ای دل عاشقی پروانه‌وار

از سر جان درگذر مردانه خوش

نه که جان درباختن کار تو نیست

جان فشاندن هست از پروانه خوش

قرب سلطان جوی و پروانه مجوی

روستایی باشد از پروانه خوش

گر تو مرد آشنایی چون شوی

از شرابی همچو آن بیگانه خوش

هر که صد دریا ندارد حوصله

تا ابد گردد به یک پیمانه خوش

مرد این ره آن زمانی کز دو کون

مفلسی باشی درین ویرانه خوش

تو از آن مرغان مدان عطار را

کز دو عالم آیدش یک دانه خوش