حکیم سبزواری » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶ - وله ایضاً مائیم ز قید هر دو عالم رسته جز عشق تو بر جمله در دل بسته المنة لله که شدیم آخر کار پیوسته بجانان و ز جان بگسسته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این ابیات شاعر از رهایی از جهان مادی و دو عالم سخن میگوید و تنها عشق معشوق را در دل خود جای داده است. او agradece به خدا که در نهایت توانسته به عشق جانان بپردازد و از خود و جانش جدا شود.
هوش مصنوعی: ما از همه محدودیتهای دنیا آزاد شدهایم و تنها عشق تو را در دل داریم.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که بالاخره به معشوقها پیوستیم و از جان و دل خود جدا شدیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نقش تو از دیده به دل جان بسته
روی از دل و دیده تو بخونم شسته
از دیده و دل در غم تو شادم از آنک
بر دیده نشسته و در دل رسته
بلبل سخنی گفت به گل آهسته
یعنی که بپیوند بدین دلخسته
گل گفت: آخر در که توانم پیوست
بشکفتن من ریختن پیوسته
آن عیش نباشد که بود بربسته
دارد نفسی خوش، نفسی دل خسته
ای بی خبر از عشق بیا تا بینی
عیشی ز ازل تا به ابد پیوسته
هر گه که ز جور تو من دل خسته
در کار تو پاره یی شوم آهسته
آید هوس تو گوش جانم گیرد
و آرد بسر کوی تو گردن بسته
ای سلسله زلف تو دلها بسته
وی غمزهٔ خونخوار تو جانها خسته
یا رب منم این چنین به تو پیوسته
بر خاسته من زمن تویی بنشسته.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.