بمن گر یک نظر آن ماه زیبا منظر اندازد
به پای انداز نظاره تن زارم سراندازد
صبا آمد عبیر افشان تو گوئی آتشین رویم
ززلف عنبرینش عودی اندر مجمر اندازد
ندانم تا بکی گردون خلاف طبع ما گردد
خدا این چرخ کج رفتار از گردش دراندازد
بلندی چون دهند اجرام علوی از حضیض او را
کز اوج التفاتش چشم لطف دلبر اندازد
نه کام از گردش گردون نه رامم گردش چشمی
چه شد ساقی که باری گردشی در ساغر اندازد
چو ما را آتشین رویت گلستان ارم باشد
خلیل آسا دلم خود را بروی آذر اندازد
دهد جانرا بباد اسرار اگر باد سحرگاهی
ز روی شاهد اسرار آن برقع براندازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر خاطرنشان میکند که نگاه سیاه و مرموزی به دل یک مسلمان آسیب زده و او را دچار ویرانی کرده است. شاعر به زیباییهای چشمان محبوب و تأثیر آن بر دل و عقل انسان میپردازد و از درد غم جدایی و عشق سخن میگوید. با اشاره به زخمهای عشق و زیباییهای محبوب، شاعر ابراز میکند که زیباییهای او مانند گیسوانش به دل و جانش آسیب میزند. در نهایت، او به یادآوری پیمانهای شکسته و دردهای ناشی از جدایی و اشکهای شبانه میپردازد.
هوش مصنوعی: اگر آن ماه زیبا یک نگاه به من بیندازد، تمام درد و رنجهای جسمیام را فراموش میکنم و تمام غمهایم را رها میکنم.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی با خود بوی خوشی را به همراه آورده است، گویی که آتش در چهرهام شعلهور شده و از زلفهای خوشبو و عطرین تو، دودی در آتشدان میافکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم تا کی آسمان بر خلاف میل و خواسته ما است و خداوند این چرخ دروغین را از حرکت باز خواهد داشت.
هوش مصنوعی: بلندی و عظمت آسمانها به اندازهای است که از پایینترین نقطه او، چشمان مهربان معشوق به او توجه میکند.
هوش مصنوعی: من نه از چرخش دنیا خوشحالم و نه تحت تأثیر نگاه کسی قرار دارم. چه شد که ای ساقی، ای کاش یک بار نگاهی به من بیاندازی و نگاهی به جام من بیندازی؟
هوش مصنوعی: وقتی که چهره آتشین تو همچون گلستان ارم باشد، دل من مانند خلیل، خود را به آتش عشق تو میسپارد.
هوش مصنوعی: اگر صبحگاهان نسیم دلانگیزی رازها را فاش کند و پردهی زیبایی را کنار بزند، جان عاشق به آرامش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر دلدار من روزی، نقاب از رخ بر اندازد
بسا عاشق که درپایش، بدست خود سر اندازد
بجانم در زند آتش ، چو زلفش عنبر افشاند
دلم را آب گرداند، چو لعلش شکّر اندازد
هزاران گردن افرازان سر برکرده از هر سوی
[...]
اگر مه روی من روزی نقاب از رخ براندازد
چو ذره آفتاب جان به پای او سراندازد
اگر شهباز عقل کل کند پرواز در کویش
ندیده همچنان جزوی که از حیرت براندازد
حجاب دیدهٔ مردم خیال پردهٔ وهم است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.