که اندر این کاروان یارب چه کس میرفت و میآمد
که از روز ازل بانگ جرس میرفت و میآمد
زهی زان نور بیپایان خهی زان عشق بیانجام
شهاب بیکران بیحد قبس میرفت و میآمد
شد از شرب نهان ما تو گویی محتسب آگه
که بر دور سرای ما عسس میرفت و میآمد
ز دست خصم بدگو تا چه آید بر سرم گو باز
به سوی آن شکرلب چون مگس میرفت و میآمد
مگر دانست کز عمرم دم آخر بود کز تن
ز بهر دیدنت جان چون نفس میرفت و میآمد
نصیب مرغ دل بود از پریدن دل پریدنها
چو مرغی کو در اطراف قفس میرفت و میآمد
به دل اندر خم زلفش ز شست آن کمان ابرو
خدنگ غمزهها از پیش و پس میرفت و میآمد
همی میرفت و میآمد دلم دوش از تپیدنها
ز غوغای سگت کآیا چه کس میرفت و میآمد
ره کویش همیپیمود اسرار و درش نگشود
بشد شرمنده پیش خود ز بس میرفت و میآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حسن و زیبایی یک معشوق سخن میگوید که هیچ چیز دیگری برای مقایسه با آن وجود ندارد. او به زیبایی چهره و موهای معشوق اشاره میکند و میگوید که در دنیا چیز دیگری به این زیبایی نیست. همچنین، شاعر به عشق و آثار آن اشاره میکند و میگوید که عشق توانسته جهان را تحت تاثیر قرار دهد و او را از تمامی داراییهایش بینصیب کرده است. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که اسرار خود را از او دور نکند، زیرا جز در آغوش او جایی برای پناه ندارد.
هوش مصنوعی: در این کاروان، خدا را چه کسی در حال رفت و آمد است که از آغاز زمان، صدای جرس در حال شنیده شدن است.
هوش مصنوعی: دریاچهای از نور بیپایان وجود دارد که شگفتیهای عشق بیپایان را به همراه دارد و ستارگان بیحد و حصر همواره در حال درخشش و جابهجایی هستند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در دل ما خبری از نوشیدنیها و لذتها وجود دارد که گویا نگهبانان و مراقبان از آن باخبر شدهاند. آنها در اطراف خانه ما در حال گشتزنی هستند و مدام رفت و آمد میکنند.
هوش مصنوعی: از دشمن بدگو نگران نباش تا چه بر سرم میآید، من دوباره به سوی آن لب شکرین میروم، مانند مگسی که مدام رفت و آمد میکند.
هوش مصنوعی: شاید نمیدانست که در آخرین لحظات عمرم، برای دیدن تو، جانم مانند نفس، پیوسته در حال رفت و آمد بود.
هوش مصنوعی: مرغ دل نتوانست از قفس بیرون برود و فقط در اطراف قفس پرواز میکند، مثل مرغی که نمیتواند آزادانه پرواز کند و فقط در محدوده خود دور میزند.
هوش مصنوعی: در دل انسان، دلبستگی به زیباییهای زلف او وجود دارد؛ آن نیز مانند کمان ابرو، احساساتی را به وجود میآورد که با ناز و عشوه در جلو و عقب حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: دلم شب گذشته به شدت در تپش بود و نگرانی داشتم از اینکه چه کسی در حال رفت و آمد است و این صداها باعث ایجاد اضطراب شده است.
هوش مصنوعی: او در مسیر جستجوی معشوق خود دائم در رفت و آمد بود، اما هرگز نتوانست به اسرار دل او پی ببرد و از این بابت خیلی شرمنده و خجالتزده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو او در بزم ارباب هوس میرفت و میآمد
مرا جان در بدن همچون نفس میرفت و میآمد
ز شوق دیدن لعلش سحرگه غنچهٔ گل را
تذرو رنگ بیرون از قفس میرفت و میآمد
اگرچه پای سعیم بود در دامان صبر، اما
[...]
ز وصلش دور بودم جان ز بس میرفت و میآمد
نگشتم محرم آنجا تا نفس میرفت و میآمد
هنوزم بیضه از خون بود کز ذوق گرفتاری
دلم صدبار نزدیک قفس میرفت و میآمد
صدای دوستی نشنیدم از این بیقراریها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.