گنجور

 
حکیم سبزواری

به محفلی که تو ای چون منی که راه دهد

که عرض حال گدا پیش پادشاه دهد

ز خلق بر درت ای شه پناه آوردم

اگر تو نیز برانی که ام پناه دهد

فتاده باز بشوخی و شی سر و کارم

که ملک عقل بیغما ز یک نگاه دهد

که نزد قامت او دم زند ز سرو چمن

که پیش طلعت او شرح حسن ماه دهد

حدیث زلف و رخش پیشه کن که دولت وصل

دعای نیم شب و ورد صبحگاه دهد

ببارگاه جلالت که نیست باد صبا

که بر تو عرضهٔ اسرار داد خواه دهد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

چو چرخ باد خزان را بباغ راه دهد

ببرگ سبز رزان باد رنگ کاه دهد

ز ابر پیش هوا پرده سیاه کشد

بکه سپیدی از آن پرده سیاه دهد

بباده گونه چون مهر و ماه باد دهد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه